و اَخذِ كلام صحابه و ناقلان حديث از
پيامبر ، خبر میدهد كه اصل ـ در نزد شيخين ـ سنّت بود ، نه اجتهاداتشان .
ليكن با گذشتِ زمان ، بر حجيّتِ آرا و اجتهاداتشان پاي فشردند ،
هرچند بر خلاف قول پيامبر يا مخالف با اجتهادات پيشين آنها باشد . به عنوان نمونه ، عُمَر میگفت : «تلك على ما قضينا ، وهذه على ما
قَضَيْنا» ؛ آن ماجرا همان
گونه بود كه حكم كرديم ؛ و اين ، همين است كه
گفتيم .
آري ، عمر
میدانست كه ناسازگاري ميان نقلهای صحابه از پيامبر و اجتهاداتِ او
اگر ادامه يابد ، به جدايي زمامداري سياسي از رهبري علمي میانجامد و اين را ـ به
هيچ وجه ـ خليفه برنمي تافت .
اجازه نقل حديث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مردم را بر سنّت آگاه
میساخت و سطح درك و روشن بينيشان را بالا میآورد ، و از آنجا كه عُمَر همه
احاديث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نمیدانست ، خواه ناخواه برخي از اجتهاداتش بر خلاف قول پيامبر در میآمد و
اين كار ، او را در برابر مشكلي با صحابه قرار میداد و به تخالف آراي آنان
در احكام منجر میشد .
براي همين جهات بود كه عُمَر صحابه را گرد
آورد و گفت : «إنّكم أَفْشَيْتُم الحَديثَ عن رسول الله» (شما حديث پيامبر را در همه جا میپَراكنيد) و در نقل ديگري آمده است كه گفت : «أَكْثَرْتُم
الحديثَ عن رسول الله» ؛ زياد از
پيامبر حديث میكنيد .
زيرا میديد كه با افشا و اكثار ، مواجهه ، سنگين میشود .
آري ، عُمَر بر قياس و اخذ
به رأي تأكيد میورزيد (چنان كه در نامهاش به ابو موسي اشعري و شُريح قاضي
آمده است) و احاديثي كه درباره «اجتهاد
به رأي» از مُعاذ و عمرو بن عاص ـ و
ديگران ـ از پيامبر نقل شده است ، براي تصحيح نگرش اوست .
اينكه گفتيم عُمَر ،
اجتهاد را به كار برد و بيش از ابوبكر به آن دست يازيد ، با