اين امر با آنچه از وي نقل شده است ـ كه
صحيفهاش را سوزاند ـ منافات ندارد ؛ زيرا آنچه را براي اَنَس نوشت دربارة زكات و گردآوري اموال بود كه دولتش
را پايدار میساخت و خليفه نمیتوانست
آن را از ياد ببرد .
از عَمْرو بن حزم رسيده است كه وي كتابي نوشت كه در آن احکام
صدقات به نقل از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود .[17]
عُمَر بن
خطّاب نيز در همين موضوع نوشتهای نگاشت كه نزد حَفْصَه بود ، سپس نزد آل ابي
خطّاب نگه داري میشد .[18]
باري ،
نوشتن آنچه امر دولت و حكومت را پايدار میسازد ، يك
چيز است و آنچه در توجيه منع تدوين حديث بيان میشود ، چيز
ديگر .
پاسخ سؤال دوم
از خلالِ عمل ابوبكر و عمر و سيرة
مسلمانان ، میتوان به روشني سؤال دوم را پاسخ داد ؛
خليفة اول پانصد حديث گرد آورد و اين ، خود دليل كافي بر عدم صدور نهي از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارة تدوين حديث است ؛ زيرا اگر از آن حضرت نهي صادر میشد ،
خليفه آن احاديث را نمینگاشت .
نسبت به خليفه دوم نيز قضيه از
همين قرار است ؛ زيرا اگر تدوين در گذشته ممنوع بود وي صحابه را گرد نمیآورد و به
مشورت با آنان نمیپرداخت وآنان او را به تدوين حديث راهنمايي نمیكردند
.[19]
اگر کوتاه بياييم و بگوییم
كه به طور عام نگارش و تدوين منع شد و به طور خاص ،
نگارش سنّت منع گرديد ، پس معناي احادیثی كه به طور صحيح از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
[16]. مُوَطّأ مالک 1: 5 (بنا
بر نقل الدراسات 1:94).