خليفه مسلمانان بايد از دو
قدرت (و توانمندي) برخوردار میبود:
1 - قدرت سياسي و كارداني در اداره جامعه در زمان جنگ و صلح و
خبرگي در پاسداري از مرزهاي سرزمينهای اسلامي و مبارزه با دشمنان دين تا
آنجا كه به فراخوانِ اسلام و احكامِ آن تن در دهند ، و لياقت مندي در ديگر امور دولتي ؛ مانند جمع آوري «فَيء» (اموال عمومي) و «صدقات» (زكاتِ اموال) و تعيين درآمدها و هزينه ها ، و رسيدگي به نيازمندان و ديگر چيزها كه لازمه اداره جامعه و
از شئون دولت است .
2 - قدرت
علمي و مرجعيّت براي فتوا بر اساس قرآن و سنّت ، چراكه مردم در عهد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم احكام دين را از آن حضرت میپرسيدند و
در امور تازهای كه پديد میآمد به حضرتش رجوع میكردند .
پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مردم نزد خليفه میرفتند تا احكام شرعي و
امور جديدي را كه برايشان رخ میدهد ، دريابند و بر شرح و بسط
اَحكام آگاه شوند (زيرا بسياري از آنها ساكن مكه و مدينه نبودند) و نيز تابعان ـ
كه پيامبر را نديده بودند ـ میخواستند معالم دين را از صحابه دريافت كنند .
همه اینها ، در درجه نخست ، اخذ احكام از خليفه را میطلبيد ، كسي
كه شخص دوم پس از پيامبر است (با لحاظ فرق بارز ميان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خليفه) .
توده مردم رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قانونگذار احكام میدانستند ، كسي كه وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی [385] از روي هوا حرف نمیزند ، از اين رو حكمش نافذ است
و