یگانهای که شریک ندارد دعوت میکنم، اگر اسلام بیاوری سلطنت تو باقی خواهد ماند. [1] آخرین قسمت نامه، حارث را بسیار ناراحت کرد و گفت: هیچ کس نمیتواند، قدرت را از من سلب کند، من باید این پیامبر نوظهور را دستگیر کنم. سپس برای ارعاب سفیر دستور داد که لشکر در برابر او سان روند تا نماینده پیامبر قدرت نظامی او را از نزدیک ببیند. همچنین برای خودنمایی، نامهای به قیصر نوشت و او را از تصمیم خود، دایر بر دستگیری پیامبر اسلام آگاه ساخت. اتفاقا، نامه وی موقعی به دست قیصر رسید که سفیر دیگر پیامبر «دحیه کلبی» در حضور قیصر بود و سلطان روم آیین پیامبر اسلام را بررسی میکرد. قیصر از تندروی حاکم غسانی ناراحت شد، در پاسخ نامه او نوشت: از تصمیم خود منصرف شو و در شهر «ایلیا» با من ملاقات کن. از طرفی به حکم «النّاس علی دین ملوکهم» پاسخ قیصر طرز تفکر حارث را دگرگون ساخت و روش خود را با نماینده پیامبر تغییر داد و به وی خلعت بخشیده و او را رهسپار مدینه ساخت و گفت سلام مرا به پیامبر برسان و بگو من از پیروان واقعی او هستم، ولی پیامبر به پاسخ دیپلماسی وی وقعی نگذاشت و گفت: در آینده نزدیک رشته قدرت او از هم خواهد گسست. حارث در سال هشتم هجرت، یعنی پس از یک سال درگذشت. [2] ششمین سفیر در سرزمین یمامه
آخرین سفیر پیامبر، به سرزمین «یمامه» که میان نجد و بحرین قرار دارد، رهسپار گردید و نامه پیامبر را به امیر یمامه «هوذة بن علی الحنفی» تسلیم کرد.
[1]. بسم اللّه الرحمن الرحیم من محمد رسول اللّه إلی الحارث بن أبی شمر، سلام علی من اتّبع الهدی آمن به و صدق و إنّی أدعوک أن تؤمن باللّه وحده لا شریک له یبقی ملکک. [2]. سیره حلبی، ج 3، ص 286 و الطبقات الکبری، ج 1، ص 261.