آیین اسلام به دامنه کوه «احد» آورده بود از نظر سن با هم اختلاف زیاد داشتند، در میان آنان پیران سالخورده فراوانی به چشم میخورد و نیز فداکاران جوانی که سنشان از پانزده تجاوز نمیکرد. محرک این دسته جز عشق به کمال- که فقط در پرتو دفاع از توحید وجود داشت- چیز دیگری نبود. برای اثبات این موضوع سرگذشت یک پیر و جوانی را که فقط یک شب از عروسی او گذشته بود ذکر میکنیم: 1. «عمرو بن جموح» پیرمرد قد خمیدهای است که نیروی مادی خود را از دست داده و یک پایش نیز آسیبدیده بود؛ وی چهار پسر رشید خود را برای دفاع از آیین اسلام روانه منطقه دفاعی کرده بود. خانه قلب او از این جهت روشن و درخشان بود که فرزندان او در راه دفاع از حق و حقیقت شمشیر میزنند. با خود اندیشید که کنارهگیری او از جنگ دور از انصاف است، چرا چنین سعادتی را از دست بدهد؟ خویشاوندان وی از شرکت او در صحنه دفاع، جدا جلوگیری کردند و گفتند: قوانین نظامی اسلام هرگونه تکلیف را از دوش شما برداشته است. آنان نتوانستند پیرمرد را قانع کنند، لذا شخصا خدمت پیامبر رسید، و عرض کرد: خویشانم مرا از شرکت در جهاد بازمیدارند، نظر شما چیست؟ من آرزوی شهادت دارم، میخواهم به سوی بهشت پرواز کنم. پیامبر در پاسخ وی فرمود: خدا تو را معذور شمرده و تکلیفی متوجه شما نیست. [1] او اصرار و التماس کرد. پیامبر در حالی که بستگانش او را احاطه کرده بودند، رو به خویشانش کرد و فرمود: مانع نشوید تا در راه اسلام شربت شهادت بنوشد. او خانه را ترک کرد، در حالی که موقع بیرون آمدن چنین گفت: خدایا توفیق ده، در راه تو کشته شوم و مرا به سوی خانهام بازنگردان. [2] [1]. أمّا أنت فقد عذّرک اللّه و لا جهاد علیک. زیرا به موجب آیه 18 سوره فتح: لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ، وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ^ جهاد بر نابینا و لنگ و بیمار واجب نیست. [2]. اللّهمّ ارزقنی الشّهادة و لا تردّنی إلی اهلی.