از صحنههای مهیج در جنگ احد، حملههای جانانه این پیرمرد لنگ بود. او لنگلنگان حمله میکرد و میگفت: آرزوی بهشت دارم. یکی از پسرانش نیز پشت سر وی حرکت میکرد، آن قدر این دو نفر جنگیدند که به درجه شهادت رسیدند. برادر دیگر او به نام عبد اللّه نیز شهید شد. [1] 2. «حنظله»، جوانی است که بیست و چند سال بیش از بهار عمرش نگذشته بود. وی به مصداق آیه یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ^؛ از پدران ناپاک فرزندان پاک پدید میآورد.» فرزند «ابو عامر» دشمن پیامبر است و پدر او در نبرد «احد» در ارتش قریش شرکت داشت و یکی از عناصر بدخواه اسلام بود که قریش را برای نبرد با پیامبر تحریک کرده بود و در راه دشمنی با اسلام تا آخر عمر کوتاهی نکرد. او پایهگذار حادثه مسجد «ضرار» است. عواطف فرزندی، «حنظله» را از شرکت در جنگ بر ضد پدر منصرف نساخت. روزی که نبرد احد اتفاق افتاد، شب آن روز عروسی حنظله بود. او با دختر «عبد اللّه بن ابی»، سرشناس اوسیان ازدواج کرده و ناچار بود که مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد. هنگامی که ندای جهاد در گوش او طنین انداخت، متحیر شد. چارهای ندید جز اینکه از پیشگاه فرمانده کل قوا اجازه بگیرد، تا یک شب در مدینه توقف کند و فردای آن خود را به میدان جنگ برساند. بنا به نقل مرحوم مجلسی، [2] آیه زیر درباره وی نازل شده است: افراد با ایمان کسانیاند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند. هنگامی که برای کار عمومی با او [پیامبر] اجتماع کنند، تا از او اجازه نگیرند، از او جدا نمیشوند. کسانی که از تو [پیامبر] اجازه میگیرند، افرادیاند که به خداوند و رسول او ایمان آوردهاند. [1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 9. [2]. بحار الانوار، ج 20، ص 57.