بس خیل کز یکی یورش لشکر اجل
در انهزام محض، کران تا کران بماند
بهرام کو، قباد چه شد، اردشیر کو؟
از چیست نام فرّخ نوشیروان بماند؟
ضحّاک در کجاست، ز هرمز سراغ نیست
از چیست نام حاتم طی، سال ها بماند
دنیا سرای ماندنی و پایدار نیست
نتوان در آن ز دزد اجل در امان بماند
تنها کسی است زنده به دوران که بعد مرگ
با ذکر خیر، نام وی اندر زمان بماند
کی میرد آن که بعد وفاتش به روزگار
نام نکوش در همه جا در میان بماند
پاینده آن کسی است که از کرده های نیک
در دفتر سپهر ز نامش نشان بماند
خوشبخت آن بود که در این چند روزه عمر
کاری کند که خلق بگوید فلان بماند
خرّم کسی که بدرقه رفتنش به دهر
یک کاروان دریغ کن و مدح خوان بماند
چون این یگانه فاضل دوران که در غمش
بس اشک و خون ز دیده مردم روان بماند
خورشید آسمان سخن، ماه اوج علم
کز تاب چون شهاب جلی ناگهان بماند