برون شدم شب مهتاب اندر این موسم
که تا برون کنم از دل سپاه محنت و غم
مه از فراز فلک گرد نقره می پاشید
چنانکه بر دل نومید نور مهر و امید
جمال دلبر و شور شراب بهجت خیز
هوای ساحل و انوار مه خیال انگیز
جهان و هرچه در او بود جمله زیبا بود
که باده دلکش و دلدار مجلس آرا بود
به هر طرف که نمودم دو چشم خود را باز
هزار مایه وجد و طرب شدم دمساز
مرحوم قدسی در کتاب "تحفه الفاطمیه" اشعار بسیاری از خود درج نموده است.
غزل زیبای زیر را نیز فرزندش آقا جمال الدین قدسی در مقاله خود مندرج در "سالنامه دبیرستان سعدی اصفهان" نقل کرده است: [1]
گر عرش شود فرشِ رهِ سُمِّ سَمَندش
بر خویش ببالد ز چنین بخت بلندش
ماه نو و بدر فلک و خوشه پروین
عکسی بود از نعل و سم و میخ سمندش
با آن که پری زاده نهان است ز انظار
ترسم رسد از چشم بد خلق گزندش