كتاب عمر
پيرى رسيد و عهد جوانى تباه شد
ايّام زندگى همه صرف گناه شد
بيراهه رفته پشت به مقصد همىروم
عُمرى دراز صرف در اين كوره راه شد
وارستگان به دوست پناهنده گشتهاند
وابستهاى چو من به جهان بىپناه شد
خودخواهى است و خودسرى و خودپسندى است
حاصل ز عمر آنكه خودش قبلهگاه شد
دلدادگان كه روى سفيدند پيشِ يار
رنج مرا نديده كه رويم سياه شد
افسوس بر گذشته، بر آينده صد فسوس
آن را كه بسته در رسن مال و جاه شد
از نور، رو به ظلمتم اى دوست، دست گير
آن را كه روسيه به سراشيب چاه شد