دعوى اخلاص
گر تو آدمزاده هستى عَلّم الَاسما چه شد
«قابَ قَوْسَينت» كُجا رفته است «أَوْ أَدْنى» چه شد
بر فراز دار فرياد «أَنَا الحَق» مىزنى
مُدّعى حقطلب! انيَّت و انّا چه شد
صوفى صافى اگر هستى بكن اين خِرقه را
دم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شد
زُهد مفروش اى قلندر! آبروى خود مريز
زاهد ار هستى تو پس اقبال بر دنيا چه شد
اين عبادتها كه ما كرديم خوبش كاسبى است
دعوى اخلاص با اين خودپرستيها چه شد
مُرشد! از دعوت بسوى خويشتن بردار دست
«لا الهت» را شنيدستم ولى «الّا» چه شد
ماعر بىمايه! بشكن خامِه آلودهات
كم دلآزارى نما، پس از خُدا پروا چه شد