خضر راه
چه شد كه امشب از اينجا گذارگاه تو شد
مگر كه آهِ من خسته خضر راه تو شد
بساط چون تو سُليمان و كُلبه درويش
نعوذ باللّه گويى ز اشتباه تو شد
كنون كه آمدى و با چو من صفا كردى
بساط فقر چو كاخ شه از پناه تو شد
شبى كه ظلمتش از دود آه من بُد بيش
چو روزْ روشن از نور روى ماه تو شد
بگو به شيخ كه امشب بهشت موعود است
نصيب من به عيان خواه يا نخواه تو شد
تو شاه انجمن حُسن و «هندىِ» بيدل
هرآنچه هست ز جان خاك بارگاه تو شد