حسرت روى
امشب از حسرت رويت دگر آرامم نيست
دلم آرام نگيرد كه دلارامم نيست
گردش باغ نخواهم نروم طَرْف چمن
روى گلزار نجويم كه گُلندامم نيست
من از آغاز كه روى تو بديدم گفتم
در پى طلعت اين حوروش انجامم نيست
من به يك دانه به دام تو به خود افتادم
چه گمان بود كه در ملك جهان دامم نيست
خاك كويش شوم و كام طلبكار شوم
گرچه دانم كه از آن كام، طلب، كامم نيست
همه ايّام چو «هندى» سر راهش گيرم
گرچه توفيق نظر در همه ايّامم نيست