خانه عشق
خانه عشق است و منزلگاه عشّاق حزين است
پايه آن برتر از دروازه عرشِ برين است
اين سرا بارافكن ميخوردگان راه يار است
با پريشان حالى و مستى و بيهوشى قرين است
از جهان هستى و ملك جهانبينى برون است
با گروه نيستىجويان عاشق همنشين است
مسكن سوداگرانِ روى يار گُلعذار است
مركز دلدادگان آن نگار مهجبين است
پردهداران حرم فرمانروايان طريقند
بانى اين بارگه آواره از روى زمين است
عاكف اين كعبه وارسته ز مدح اين و آنست
خادم اين ميكده دور از ثناى آن و اين است