به معنى شناسنده است و در اصطلاح اهل عرفان، كسى است كه به مرتبهى شهود ذات و اسماء و صفات حقتعالى رسيده باشد.
عرفان
شناخت است و در اصطلاح، راه و روشى است كه طالبان حق و سالكان طريقت، براى نيل به مقصود و شناسايى حق برمىگزينند.
عاشق
در اصطلاح اهل سلوك، جوينده بارىتعالى كه جز محبوب حقيقى، هيچكس را نخواهد و نجويد.
عاكف
عاكف شدن، همان اعتكاف است.
نيز- اعتكاف
عشق
محبّت مفرط است و در عرفان، دوستى حق را گويند باوجود طلب تمام. اهل معرفت، تمام هستى و وجود كائنات و حركت افلاك را زاييده عشق مىدانند.
عيد
به معنى جشن و روز جشن است؛ در اصطلاح، چيزى است كه از تجلّى جمال بر قلب سالك عايد شود.
غمزه
حالتى را گويند كه از برهم زدن و بازگشودن چشم دلربايان پديدار شود؛ و در اصطلاح، برهم زدن چشم كنايه از عدم التفات و گشودن چشم اشاره به مردمپرورى و دلنوازى است.
فغان
در لغت، ناله و فرياد است و در اصطلاح، ظاهر ساختن احوال درونى.
فقر
در لغت به معنى درويشى و نادارى است و در اصطلاح عرفا، خلوّ كلّى را گويند از ما سوى اللّه.
فكر (تفكّر)
در لسان عرفا، انديشه كردن در خداى تعالى است، به سبب التفات در آثار صنع الهى.
فنا
در لغت، نيستى و محو شدن است و در اصطلاح، فناى بنده در حق؛ بدين معنى كه