در لغت به معنى هوشيارى است. صحو و سكر دو صفتاند در بنده؛ و پيوسته بنده از خداى خود محجوب است تا اوصاف وى فانى گردد.
صدر
يعنى سينه؛ و در اصطلاح، روح آدمى را گويند.
صراط
پلى است كه در روز حشر، خلق بايد از آن بگذرند و به رضوان وارد شوند.
صعق (صعقه)
آن است كه آدمى از صداى شديد رعد، بىهوش شود. در اصطلاح اهل معنى، فناى در حق است در مقام تجلّى ذاتى.
صفا
در لغت، زلالى و پاكى است و در اصطلاح عرفا، پاكى طبع از زنگار كدورت و رذايل است. نيز مكانى است در مكّه كه طى فاصله اين مكان تا «مروه» (مكان ديگرى در مكّه) را- كه از فرائض ايّام حجّ است- «سعى» مىنامند.
نيز- مروه
صومعه
عبادتگاه راهبان است و در اصطلاح، مقام تفرّد و تجرّد از ما سوى اللّه است.
طوبى
نام درختى است در بهشت. در اصطلاح، «مقام طوبى» مقام انس به خداى تعالى است.
طور
طور سينا يا طور سينين، كه كوه بيت المقدّس نيز ناميده مىشود و در فلسطين واقع است.
خداوند در اين كوه بر موسى (ع) تجلّى كرد.
نيز كنايه از سينهاى است كه به اسلام گشوده شود.
ظلمتآباد
كنايه از عالم سفلى و جهان طبيعت است.
ظلمات
يعنى تاريكىها (جمع ظلمت). گفتهاند:
مقصود از آن، دنياست كه تاريك و ظلمانى است.
ظهور
بروز و نمود چيزى را ظهور آن گويند و ظهور حق يعنى تجلّى آن.