در اصطلاح، كسى است كه جميع كثرات و تعيّنات ظاهرى، امكانى، اعيان و صفات را از خود دور ساخته باشد.
روى
وجه و چهره است؛ و در اصطلاح، تجلّيات را گويند كه سالك به كيفيّت آن آگاه شود و علم آن در وى بماند.
ريا
در لغت به معنى دورويى و تظاهر به نيكى است و در اصطلاح عرفا، آن است كه در اعمال و عبادات ظاهرى و باطنى، نظر به خلق داشته باشند و از حق دور مانند.
زاهد
كسى كه از دنيا روى گرداند. در تعبير مذموم آن، پارسايى است كه ظاهر شريعت را گرفته از باطن آن بىخبر است.
زلف
مويى كه گرد گوش و جلو پيشانى رويد. و كنايه است از غيب هويت كه هيچكس را بدان راه نيست.
زنّار
رشتهاى متّصل به صليب كه مسيحيان به گردن خود آويزند. در اصطلاح، علامت يكرنگى و متابعت راه يقين است.
زهد
در لغت، از چيزى روى گردانيدن است و در اصطلاح، ترك نعمت دنيا و آخرت، و بىرغبتى به آن است كه برخى بدان متظاهرند.
ساغر
پياله شراب است؛ و مراد از آن در متون عرفانى، دل عارف است كه انوار غيبى در آن مشاهده گردد.
ساقى
آبدهنده، كسى كه شراب در ساغر ريزد.
در ادب عرفانى، مراد از آن، كنايه از فيّاض مطلق است و گاه مجازا به امام علىّ بن ابى طالب- عليه السّلام- گفته شده است. گاه مرشد كامل را نيز- به استعاره- ساقى گفتهاند.
سالك
به معنى رونده است و در عرفان، كسى است كه پيوسته رو به سوى خداى تعالى سير كند.