محلّ اجتماع روحانيان زردشتى است و در ادب عرفانى، كنايه از مجلس اهل معرفت است.
ديو
موجودى افسانهاى در اساطير ايران كه نماد زشتى و بدى است. در فارسى، معادل شيطان است و نمودار صفات رذيله.
ديوانه
ديو زده، مجنون. در ادب عرفانى كسى را گويند كه واله و سرگشتهى عشق و وادى سلوك است.
ديوانگى
در اصطلاح، نهايت تسليم عاشق است در برابر قضاى عشق.
ذكر
در لغت، ياد كردن است و در اخلاق و عرفان، به زبان يا دل، خداى را ياد داشتن.
به بيان ديگر: ذكر، استيلاى مذكور بر دل است؛ و اقسامى دارد.
ذوق
در لغت، چشيدن است و در اصطلاح، حالتى است ثمرهى تجلّى و نتيجه واردات.
ربّ الارباب
ارباب، جمع ربّ است و ربّ به معنى پروردگار و صاحب است. مقصود از «ربّ الارباب»، صرف ذات اقدس الهى است.
رضا
در لغت، خشنودى است و در اصطلاح، رفع كراهت و تحمّل مرارت احكام قضا و قدر. به تعبيرى، رضا- كه مقام واصلان است- خروج از رضاى نفس و بازآمدن در رضاى حقّ است.
رقص
حركات خاصّى كه درويشان با شرايطى ويژه اجرا كنند و آن را «سماع» نيز گويند. در اصطلاح عارفان، كنايه از سير سالك است به سوى كمال.
رمز
امر پوشيده؛ در اصطلاح عارفان، معانى باطنى را گويند كه در كلام ظاهر مختفى است و نامحرمان را بدان دسترسى نيست.