گويند.
خودبينى
در لغت، خودخواهى و شيفته خود بودن است؛ در فرهنگ عرفانى، ضدّ خدابينى است.
خورشيد
در اصطلاح اهل معرفت، انوار حاصل از تجلّيات الهى و نيز مقام وحدت است؛ چنان چه ماه اشاره به كثرت است.
خوفْ
يعنى ترس؛ از جمله منازل و مقامات طريق آخرت است. «خائف» آن است كه صرفا از خدا، و نيز از اعمال و نيّات سوء خود، بترسد.
خيال
در لغت، پندار و گمان است و در اصطلاح، غلبهى خواطر نفسانى بر دل سالك.
خيمه
در لغت، چادر و سراپرده است و در اصطلاح عارفان، مرتبه حجاب و جهان وجود است.
دايره وجود
در اصطلاح عرفا، بمعنى جهان وجود و نيز مقام عشق است.
درويش
در لغت، بينوا و فقير است و در اصطلاح، كسى است كه نسبت به دنيا و تعلّقات آن اعتنا نكند.
دست
در اصطلاح، صفت قدرت حق را گويند.
دست افشاندن
اظهار وجد و شادى است و در اصطلاح اهل عرفان كنايه از ترك دنياست.
دل
همان قلب است كه در لسان عرفا محل و مخزن اسرار الهى است؛ و نيز به معنى نفس ناطقه آمده است.
دلبر
در لغت، آن است كه دل را بربايد و در لسان عرفا، آن را گويند كه دل در ذيل تجلّيات وى نورانى گردد.
دلدار
در لغت، آنكه دل در گرو اوست و مجازا معشوق را گويند.