سايه
كنايه از جهان ظاهرى و دنياى اعراض است. توجّه و التفات را نيز گفتهاند.
سبو
كوزه است؛ و كنايه از جام وحدت است كه از منبع فيض مطلق، هركس را سهمى دادند.
سحاب
به معنى ابر است و كنايه از فيض الهى.
سحر
زمانى بين نيمهى شب و طلوع آفتاب. مقام راز و نياز سالك را سحر گويند. نيز تلألؤ انوار حق را سحر ناميدهاند.
سدرة المنتهى
يعنى درخت سدر آخرين. درختى است در بهشت الهى.
سراب
آبنما؛ در اصطلاح اهل معنى، كنايه از دنيا و امتعهى دنيوى است.
سرگشته
سالكى كه در طريق وصال حق، شيفته و حيران و مفتون است.
سروش
پيامرسان و هاتف غيبى.
سفر
در اصطلاح، قيام و توجّه دل است به پروردگار؛ و با «سير» مترادف است.
نيز- اسفار
سفينه
به معنى كشتى، و رمزى است از كالبد آدمى.
سكر (مستى)
در اصطلاح عرفا، به معنى ترك قيود ظاهرى و باطنى و توجه به حق است.
سلوك
به معنى رفتن است و در عرفان، طىّ مدارج خاص است از سوى سالك راه حق، تا به مقام وصل و فنا برسد.
سماع
در لغت، شنيدن است؛ به معنى سرور و