رفته است. از «بحر هستى»، تجلّيات قدسى الهى را اراده كردهاند.
بدنامى
در اصطلاح اهل سلوك، به معنى مرتبه و حال ملامتى است و نشانه قطع تعلّق از غير خداست.
برزخ
در لغت به معنى چيزى است كه در ميان دو چيز حايل باشد. بالاخصّ آنچه ميان دنيا و آخرت حايل شود، برزخ ناميده مىشود.
برق
درخشش ناگهانى شىء است و در اصطلاح نورى است كه از لوامع در برابر سالك آشكار مىشود و او را به پيشگاه قرب خداوند- به منظور سير فى اللّه- فرامىخواند.
بسط
در لغت، فراخى و وسعت و در برابر قبض است و در اصطلاح اهل سلوك، انبساط قلب است و در اثر عنايات جمال.
نيز- قبض
بشارت
در لغت، خبر خوش است و در اصطلاح، مژده وصل محبوب.
بصيرت
ديدن است و در لسان عرفا، نيرويى است كه دل را به نور قدسى منوّر كند تا به وسيله آن، حقايق اشيا را مشاهده نمايند.
بعد
در لغت، دورى و در اصطلاح عبارت است از دورى بنده از مكاشفه و مشاهده.
بلا
در لغت، گرفتارى و آزمايش است و در لسان عرفا، عبارت است از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود، بهسبب ابتلاى وى به رنج و مشقّت.
بوسه
در بيان اهل عرفان، به معنى فيض و جذبه باطن است.
بيابان
اين واژه در اصطلاح اهل معرفت، كنايه از حيرت و سرگردانى سالك است؛ و نشان از مقام «حيرت» دارد.
بىخودى
در اصطلاح اهل عرفان، مقام سكر است كه