علوم انساني نامي است که امروزه به يک رشته از معارف بشري اطلاق
ميشود. اين رشته همانند علوم طبيعي با روش تجربي به مطالعهي انسان
ميپردازد؛ به همين دليل، علوم انساني، مترادف با انسانشناسي تجربي است و
به هيچ وجه با انسانشناسي به معناي اعم، هم معنا نيست. انسانشناسي تجربي
مانند طبيعتشناسي تجربي تجربهپذير و تکرار پذير است؛ براي مثال، در علوم
اجتماعي تجربي، ادعاي رابطهي ميان دو پديدهي اجتماعي، کاملاً با
آزمونپذيري تجربي اثبات يا ابطال ميشود، ولي شايد هميشه نتوان با روش
تجربي رابطهي تقوا و ايمان را با برکات و رفاه مادي،که در آيهي وَلَوْ اَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيهِمْ بَرَکَاتٍ مَنَ السَّماءِ[1] بيان شده است، اثبات نمود، گرچه عقلاً و نقلاً ثابت و مقبول است.
موضوع علوم انساني، انسان کلي و نامعين نيست، بلکه انسان متعارف
است؛ انساني که در دسترس تجربه و آزمون قرار دارد؛ بنابراين، نميتوان
علوم انساني را به «علومي که با انسان سروکار دارند» تعريف کرد؛ زيرا فلسفه
و عرفان و مذهب و اخلاق و طب و فيزيولوژي نيز با انسان ارتباط دارند.
به هر حال، اصطلاح علوم انساني، همانند اصطلاح علوم طبيعي،
بحثانگيز است. نويسندگان گوناگون ترجيح دادهاند اين علوم را، علوم اخلاقي
به معناي علم به خلقيات،
[1] اعراف: 96. و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً برکاتي از آسمان و زمين برايشان ميگشوديم.