هنگام بهبودي شکايت نميکرد، سخني را ميگفت که خود انجام ميداد و چيزي که
عمل نميکرد نميگفت، اگر در سخن گفتن مغلوب ميشد در سکوت کسي بر او غلبه
نمييافت، بر شنيدن حريصتر بود تا گفتن، هر گاه دو کار برايش پيش ميآمد،
ميانديشيد که کدام به هوا و هوس نزديکتر است و با آن مخالفت ميورزيد.
بر شما باد به داشتن اين اخلاق نيک. از يکديگر در داشتن آنها سبقت گيريد و
اگر قدرت انجام همهي آنها را نداريد، بدانيد انجام کمي از آن بهتر از ترک
بسيار است.
11. ريشههاي تفاوت انسانها انما فرق بينهم
مبادي طينهم و ذلک انهم کانوا خلقه من سبخ ارض و عذبها و حزن تربه و سهلها
فهم علي حسب قرب ارضهم يتقاوبون و علي قدر اختلافها يتفادتون فتام الرواء
ناقص العقل و ماد القامه قصير الهمه و ذاکي العمل قبيح المنظر و قريب القعر
بعيد السبر و معروف الضريبه منکر الجليبه و تائه القلب متفرق اللب و طليق
اللسان حديد الجنان ؛[1] آن چه بين آنها (مردم) تفاوت به وجود
آورده آغاز سرشت آنهاست، چرا که آدميان در آغاز آفرينش تکهاي فشرده بودند
از پارههاي شور و شيرين و سخت و نرم زمين، پس به ميزان نزديکي خاکشان به
هم نزديکاند و به اندازهي دوري منشا زمينيشان با هم متفاوتاند و از هم
دور؛ چنين است که يکي بسيار خوشچهره است و سخت کمخرد، يکي بالا بلند
است و پست همت يکي زشتروي است و نيک رفتار، يکي کوتاه قامت است و
ژرفانديش، يکي پاکسرشت است و بد برخورد، يکي پريشان فکر است و پراکنده دل
و يکي خوش زبان و تيز فهم و دل آگاه.
شايد مراد حضرت از «مبادي طينهم» اين باشد که نطفهي هر انساني از
محصولات زميني به عمل ميآيد که بالطبع در ژنها و سرشت انسانها اثرهاي
جسمي و روحي ميگذارند.