علوم مربوط به فرهنگ، علوم مربوط به روح، علوم مربوط به انسان و
علوم دستوري يا هنجاري بنامند؛ و گاه علوم انساني مترداف علوم روحي، علوم
توصيف افکار و نظاير آن گرفتهاند و عدهاي آن را با علوم اجتماعي و علوم
تاريخي هم معنا دانستهاند. برخي نيز علوم انساني را مجموعهاي از معارف،
(مانند: علم اقتصاد، جامعهشناسي، انسانشناسي، جغرافيا، قومشناسي، زبان
شناسي، تاريخ (تاريخ سياسي، تاريخ علوم، تاريخ فلسفه، تاريخ هنر و نظاير
آن)، دانش آموزش و پرورش، سياست شناسي، باستان شناسي، فقه اللغه، شناخت
فنون، جنگشناسي و اسطورهشناسي) تعريف کردهاند.
ژولين فروند در تعريف علوم انساني مينويسد: علوم انساني به معارفي
اطلاق ميشود که موضوع تحقيق آنها فعاليتهاي مختلف بشر است؛ يعني
فعاليتهايي که متضمن روابط افراد بشر با يکديگر و روابط اين افراد با اشيا
و نيز آثار و نهادها و مناسبات ناشي از اينهاست. [1]
اين تعريف، هم علوم انساني تئوريک و مولد و هم علوم انساني مصرف
کننده را شامل ميشود؛ يعني هم علومي همچون: جامعهشناسي، روانشناسي،
اقتصاد، علوم تربيتي و سياسي که بيانگر تئوريهايي در باب روابط ميان
انسانها و رفتارهاي آدمي است و هم علومي همچون: بانکداري، مديريت، تاريخ و
غيره را که مصرفکنندهي آن تئوريها ميباشند دربرميگيرد.
برخي از انديشمندان در تعريف علوم انساني گفتهاند: علوم انساني،
علومي هستند که رفتارهاي جمعي و فردي و ارادي و غير ارادي و آگاهانه و
ناآگاهانهي انسان را در قالب نظمهاي تجربهپذير ميريزد. در اين تعريف،
جامعهشناسي، اقتصاد، علوم تربيتي، سياسي، روانشناسي و روانکاوي، همه
وارد شدهاند. [2] با اين تعريف روشن ميشود که اولاً، علوم انساني تئوريک و
مولد مورد نظر است، نه علوم انساني مصرفکنندهي تئوريها، مانند
بانکداري، مديريت و غيره؛ ثانياً، فلسفه و الهيات و دانشهاي اعتباري،
مانند حقوق، اخلاق، زبان و ادبيات نيز از علوم انساني خارج ميشوند. [3]
[1] ژولين فروند، نظريههاي مربوط به علوم انساني، علي محمد کاردان، صص 3-4.