انتخاب كرديم . درباره شناخت خدا كه اول دين است . طبق بيان حضرت كه
اول الدين معرفته
[1] بيش از همه اوصاف ذاتى حق , روى عدم تناهى و اطلاق ذاتى حق تعالى تكيه
مى شود كه خدا ازلى است و ابدى و در جمع خدا نا محدود است . اين نا محدود بودن
محور بسيارى از خطابه هاى حضرت على ( ع ) است و در كنار اين نامحدود بودن
مسائل ديگرى مطرح است . از قبيل بساطت ذات و از قبيل تجرد ذات گرچه اصل
وجود حق قبلا بحث شد ولى نمونه كوتاهى باز درباره اصل موجوديت خدا از نظر نهج
البلاغه سخنى مطرح كنيم بعد به تجرد اين ذات و بساطت اين ذات و اطلاق ذاتى آن
بپردازيم در خطبه 108 ميفرمايد :
كل شى ء خاضع له و كل شى ء قائم به , غنى كل فقير , و عزكل ذليل , و قوة كل
ضعيف
[2] .
قبلا ثابت شد كه نظام عالم از نظر اميرالمؤمنين نظام على و معلولى است .
زيرا در يكى از اين خطب صريحا فرمود :
و كل قائم فى سواه معلول [3] هر موجودى غير از خدا معلول است . يعنى خدا علت است و موجودات ديگر
معلول . او آفريننده است و ديگران آفريده شده . پس چيزى در عالم نيست كه از
نظام على و معلولى مستثنى باشد و تنها علت حقيقى اوست و مسبب اسباب اوست و
همه معلول اويند . زيرا علل وسطه هم بايد به علت بالذات برگردد .
در اينجا فرمود :
كل شى ء قائم به
تمام موجودات به خدا قيام دارند . پس هيچ موجودى به خودش تكيه ندارد زيرا
هستى او عين ذات او نيست . هر چيزى كه عين هستى نباشد و هستى او ذاتى او
نباشد قائم بالذات