اگر كسى خدا را توصيف كند محدودش كرده است اگر او را به صفات زايد بر ذات
, به صفات امكانى موصوف كند او را محدود كرده است و محدود بودن با خدائى
سازگار نيست چون هستى محض است نامحدود خواهد بود و چون نامحدود است همه
محدودها به او نيازمندند و چون نامحدود است نه حركت در ذات او راه دارد و
نه او با حركت كار ميكند ايندو هم جزء صفات سلبيه است , يكى در مقام ذات ,
يكى در مقام فعل فرمود :
خدا چون نا محدود است كمال و سمتى را فاقد نيست كه با حركت به آن سمت ,
روى بياورد . چون هر موجود متحركى بالاخره هدف و سمتى دارد كه به آن سمت در
كوشش است خواه حركت جوهرى , خواه حركتهاى ديگر , در هر مقوله كه خواه ذاتا
حركت است , مثل مقوله ان يفعل ان ينفعل و مانند آن .
يا بستر حركت است مانند پنج مقوله ديگر , در هر جا حركت باشد , حركت تحت
, فوق , يمين , يسار و سوئى ميخواهد متحرك كه فاقد آن هدف است ميكوشد با
حركت به آن هدف برسد اگر چيزى هستى محض بود و كمال محض بود سمت و سوئى
نيست كه او واجد نباشد و يا در آنجا حضور نداشته باشد و بر آنجا محيط نباشد و
در آنجا اشراف نداشته