من در شگفتم و تعجب مى كنم از كسى كه خدا را منكر است و خلق خدا را مى بيند ,
چگونه ميشود انسان خلق را ببيند و خالق را انكار كند ؟ خلق يعنى موجودى كه هستى
اش مال خود او نيست , قهرا خالق دارد . اگر خلق هستى اش عين ذات او بود چرا
قبلا معدوم بود ؟ چرا بعدا از بين ميرود چيزيكه سابقه عدم داشت و لاحقه عدم دارد
, هستى او مال خود او نيست . اگر هستى اش مال او نيست هستى بخش ميخواهد ,
فرمود : در شگفتم از كسى , خلق را مى بيند و خالق را انكار ميكند و خدا را نمى پذير
د و خلق خدا را مى بيند اين همان بيان
افى الله شك فاطر السموات و الارض
[3] است .
گاهى استدلال به پديده هاى درونى ميكند , گاهى استدلال به تحولات نفسانى ميكند
, ميفرمايد :
عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود [4] .
من از اينكه گاهى انسان مصمم مى شود بعد پشيمان مى شود , از اينكه عزم
پيدا ميكند بعد نادم ميشود از اينكه گاهى به يك امرى معتقد