ذات كه كنز مخفى بود ( ظهور ذات نيز همان تجلى حق در آئينه خلق است ) همانا
آگاه شدن انسان سالك به غيب مطلق به اندازه وسع خود مى باشد . و اگر در سند
حديث ياد شده سخنى باشد مضمون آن را آيه سوره طلاق ضمانت مى نمايد , زيرا آيه
ياد شده هم علم را هدف آفرينش مى داند و هم قدرت را و چون قدرت خداوند عين
علم اوست قدرت انسان عارف نيز در همان علم وى تعبيه وى مى شود , زيرا عقل
عملى و نظرى در سالكان و اصل متحد است .
5 آنچه در محور عمل جوارح يا در حد خاطره جوانح قرار مى گيرد , يا از احكام
عبادت است و يا از آداب آن , و هيچكدام سر عبادت نخواهند بود , و آنچه در
مدار شهود عقل نظر و انبعاث عقل عمل قرار مى گيرد , مى تواند به حساب سر عبادت
آيد , زيرا صرف خطور دل كه حصول آن سهل و در فقه اصنر كار برد دارد , گرچه به
حمل اولى نيت است ليكن به حمل شايع غفلت مى باشد , لذا نه تنها براى تداوم
حضور دل كافى نيست بلكه در آغاز هم با هر خاطره ديگر سازگار مى باشد . و آن
توحيد متصور كه با هر شركى بسازد , شركى است در كسوت توحيد , و عارف ناب
سالك و اصلى است كه نه تنها شهود كثرت مانع شهود وحدت نگردد بلكه شهود وحدت
نيز حاجب شهود كثرت نشود تا بتواند جامع هر دو باشد , ليكن بشهود حق نه عرفان
خلق , چه اينكه نتيجه قرب فرايض است . و همانطورى كه رعايت دستورهاى فقه
اصنر واجب است ليكن براى نيل به اسرار عبادت كافى نيست , مراعات رهنمودهاى
فقه اوسط , يعنى فن شريف اخلاق مستدل , لازم است ولى رسا نيست , بلكه حرمت
نهادن به ارشادهاى فقه اكبر يعنى عرفان نظرى و عملى لازم مى باشد تا با ضمير شاهد
و سر طاهر به مصدر نزول عبادت راه يافت و آن را با مجارى ادراكى و تحريكى
معبود انجام داد , چه اينكه حديث قرب نوافل به گوشه اى از آن اشارت دارد .
آنگاه نه تنها سالك واصل به سر عبادت مى رسد بلكه جايگاه سر معبود مى گردد و
صندوق آگاهى وى مى شود :
هم موضع سره و لجا امره و عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه
[13] . و از آن جهت كه سر
[13]نهج البلاغه , خطبه دوم , درباره اهل بيت عصمت ( ع ) .