نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 48
«خداوند وضعيتي را كه در قومي است تغيير نميدهد، تا آنكه آن وضعيتي راكه در خودشان است، تغيير دهند.»
وقتي نيرنگ دشمنان را با همه انواعش بر اين بيفزاييم، چه
تلاشهايسكولاريستها را در ايستادن در برابر موج اسلامي و آلودن چهره
آن و بيزارساختن مردم را از آن، يا تعقيب جنبشهاي اسلامي در داخل
جهان اسلام بازندان و تبعيد و شكنجه و قتل، يا توطئه جهانيِ صليبي،
صهيونيستي بتپرستيبر ضدّ اسلام و مسلمانان، راه و سفر طولانيتر و
رنج و مشقّت دعوتگرانبيشتر خواهد شد.
«خداوند منزّه است هرگاه كاري را فرمان دهد، ميگويد «موجود باش» وهمان دم موجود ميشود.»
مسلمانان دو سه قرن به خواب رفتند، دشمنان نيز از اين خواب
طولانياستفاده كرده در دل كشورهاي اسلامي گشتند، جهان اسلام را به
بدترينوضعي پاره پاره كرده و آنها را به سمت سرگرداني و تباهي
سوق دادند.
اگر تقدير الهي بود كه اسلام از زمين رخت بربندد، فرصت براي
دشمنانفراهم بود. آنان در اوج قدرت بودند و مسلمين در نهايت ضعف.
امّا خداي خوب و مهربان چنين نخواست و براي مردم كسي را
برانگيختكه احيا گر دينشان باشد، همانگونه كه وعده داده است و اين
بيداري خجسته، بهبيدارگري مردم آغازيد و در همان وقت، طبق سنّت
تغييرناپذير الهي، غربراه سقوط و فروپاشي خود را پيش گرفت.
شروع به فروپاشي كرد، چرا كه تمدّنش غيرانساني است و همه
آنچه را كهوجودش را توجيه كند از دست داده است، تا چه رسد به
استمرارش.
«تمدني» كه همه اين نسلكشي را در بوسني و هرزگوين مرتكب
ميشود،بيآنكه ذرّهاي پيش خود شرم كند، تمدني كه وجدانش براي باز
داشتن هيچتجاوزگري كه به مسلمانان تجاوز ميكند، حركتي ندارد،
بلكه او را تشويقميكند، با سكوتش در برابر جرايم او، يا با كمكهاي
پنهاني و آشكار مالي وتسليحاتي، در هر وقت كه خشمش برافروخته گردد و
شعله كشد، نميگوييموقتي كه مسلمانان تجاوز كنند، يا آنكه بتوانند
تجاوز را پاسخ گويند...
تمدّني كه فحشا را مجاز ميشمارد، تا آنجا كه يكي از اصول
زندگي شود،سپس فساد و فحشاهاي زشت و كمياب را هم اجازه ميدهد و به
آنها«مشروعيت» و جنبه قانوني ميدهد، آنگاه در برابر زناي با محارم
سكوتميكند، اين زشتترين چيزي كه ممكن است بشر مرتكب شود.
تمدّني كه اجازه ميدهد به همه مقدّسات، حتي ذات پروردگار
حمله شود،تا چه رسد به پيامبران و رسالتهاي الهي و كتب آسماني و
دين خدا، و همه باسلاح «آزادي انديشه»!
تمدني كه انسان را برده شهواتش، و برده ماده و برده ابزار
ميسازد و درهمان وقت نميپذيرد كه او را بنده خدايش سازد، به دليل
«آزادي پرستش» يا«آزادي وجدان»!
تمدّني كه رنگ سفيد چهره را يكي از «ارزش»ها قرار ميدهد، و
در همانوقت، براي سفيدي دلها و احساسها جايگاهي در زندگي مردم
قائل نيست...
اين تمدّن شايستگي بودن را از دست داده است، تا چه رسد به
تداوم واستمرار، هر چند همه سلاحهاي نابود كننده و همه سلاحهاي دانش
و همهفنآوري پيشرفت مادّي را داشته باشد، چرا كه هيچ يك از اينها
بدونارزشهاي الهي پايدار نيست، مگر تا وقتي كه سرآمدي كه خداوند
برايشمقدّر كرده است، فرا برسد:
«و آن آباديها را وقتي ستم كردند، نابود ساختيم و براي هلاكتشان موعد ووقتي قرار داديم.»
آري... ولي...
آيا جنبشهاي اسلامي موجود در روي زمين در حال حاضر، شايسته
آنهستند كه رسالت بزرگ خود را در برابر خودشان و بشريت انجام دهند؟
آيا توانستهاند آن شالوده و پايه مطلوب را در سطح مطلوب، تربيت كنند؟
آيا دلهايشان الفت يافته و حرفها يكي شده است؟
آيا خالص براي «خدا» شدهاند، تا آنجا كه «خود» را فراموش كنند؟
آيا به اندازهاي بصيرت سياسي و انقلابي يافتهاند كه به
كمك آن بتوانند درراه ناهمواري كه از هر سو دشمنان را احاطه
كردهاند و مثل عقابهاي وحشيو درنده كه منتظر شكارند، در كميناند
گام نهند؟
نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 48