و گفت : فهم کننده ترين خلق آن بود که فهم کند اسرار قرآن و تدبر کند در آن اسرار .
و گفت : صابرترين خلق کسي است که بر خلق صبر تواند کرد .
و گفت : فردا امتان را بانبيا خوانند وليکن دوستانرا بخداي باز خوانند .
و گفت : شوق برترين مقام عارفست .
و گفت : عارف آنست که خوردن وي خوردن بيماران بود و خفتن وي خفتن مارگزيدگان بود و عيش وي عيش غرقه شدگان بود .
و گفت : در بعضي کتب منزل نوشته است که خداوند فرمود که اي بنده من ،
چون ذکر من بر تو غالب شود من عاشق تو شوم و عشق اينجا بمعني محبت بود .
و گفت : عارف آفتاب صفت است که بر همه عالم بتابد و زمين شکل است که
بار همه موجودات بکشد و آب نهادست که زندگاني دلهاي همه بدو بودو آتش
رنگست که عالم بدو روشن گردد .
و گفت : تصوف ناميست سه معني را ، يکي آنکه معرفتش نور ورع فرونگيرد
و در عالم باطن هيچ نگويد که نقص کتاب بود و کرامات او را بدان دارد که
مردم باز دارد از محارم .
و گفت : علامت زاهد آرام گرفتن نفس است از طلب و قناعت کردن است
بدانچه گرسنگي برود بر وي و راضي بودن است بدانچه عورت پوشي بود و نفور
بودن نفس است از فضول و برون کردن خلق از دل و گفت سرمايه عبادت زهد است در
دنيا و سرمايه فتوت رغبت است در آخرت .
و گفت : عيش زاهد خوش نبود که وي بخود مشغول خوش نبود که وي بخود مشغول است و عيش عارف خوش بود چون از خويشتن مشغول بود .
و گفت : کارهاي زهد همه بر دست گرفتم هر چه خواستم ازو يافتم مگر زهد .
و گفت : هرکه بيارايد در چشم خلق آنچه درو نبود بيفتد از ذکر حق .
و گفت : هرکه بسيار آميخت با خلق از اندکي صدق است .
و گفت : حسن خلق آنست که خلق را نرنجاني و رنج خلق بکشي بي کينه و مکافات .
و گفت : از هيچ برادر بريده مشو در گمان و شک و دست از صحبت او باز مدار بي عتاب .