responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 215

گفت : من نمي دنم قومي را بر روي زمين بزرگ همت تر از آن قوم که همت ايشان پاره اي نان بيش نبود .

و چون وفاتش نزديک آمد ، از آن زخم که گفتم که در درجه شهدا بود ، در آن حالت به دست اشارت مي کرد و به زبان مي گفت : نه هنوز !

پسرش گفت : اي پدر !اين چه حال است ؟

گفت : وقتي با خطر است . چه وقت جواب است ؟ به دعا مددي کن از جمله آن حاضران که بربالين اند عن اليمين و عن الشمال قعيد . يکي ابليس است در برابر ايستاده و خاک ادبار بر سر مي ريزد و مي گويد اي احمد ! جان بردي از دست من . من مي گويم : نه هنوز ، نه هنوز ! تا يک نفس مانده است جاي خطر است ، نه جاي امن .

و چون وفات کرد و جنازه او برداشتند مرغان مي آمدند و خود را بر جنازه او مي زدند . تا چهل و دوهزار گبر و جهود و ترسا مسلمان شدند و زنارها مي انداختند و نعره مي زدند و لااله الا الله مي گفتند و سبب آن بود که حق برجهودان ؛ و ديگر برترسايان و ديگر برمسلمانان . اما از بزرگي پرسيدند : نظر او در حيات بيش بود يا در ممات ؟

گفت :او را دو دعا مستجاب بود . يکي آنکه گفتي بار خدايا هرکه را ايمان نداده اي بده و هرکه را ايمانداده باز مستان . از اين دو دعا يکي در حال اجابت افتاد تا هرکه را ايمان داده بود بازنگرفت و ديگر در حال مرگ تا ايشان را اسلام روزي کرد .

و محمد بن خزيمه گفت : احمد را به خواب ديدم ، بعد از وفات ، که مي لنگيدي . گفتم : اين چه رفتار است ؟ گفت : رفتن است ؟ گفت :رفتن من به دارالسلام .

گفتم: خداي با تو چه کرد ؟

گفت : بيامرزيد و تاج بر سر من نهاد و نعلين در پاي من کرد و گفت : يا احمد اين از براي آن است که گفتي : قرآن مخلوق نيست .پس فرمود که مرا بخوان بدان دعاها که به تو رسيد . رحمةالله عليه .

21

ذکر داود طائي قدس الله روحه

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 215
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست