responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 209

و گفت : هرکه علم در جهال آموزد حق علم ضايع کرده باشد ، و هرکه علم از کسي که شايسته باشد بازدارد ظلم کرده است .

و گفت : اگر دنيا را به گرده نان به من فروشند نخرم .

و گفت : هرکه را همت آن بود که چيزي در شکم او شود قيمت او آن بود که از شکم او بيرون آيد .

وقتي يکي او را گفت مرا پندي ده گفت : چندان قبطت بر ، بر زندگاني که برمردگان مي بري . يعني هرگز نگويي دريغا که من نيز چندان سيم جمع نکردم که او کرد و بگذاشت به حسرت . بل که غبطت برآن بري که چندان طاعت که او کرد باري من کردمي . ديگر هيچ کس بر مرده حسد نبرد ، بر زنده بايد که نبرد که اين زنده نيز رود ، خواهد مرد .

نقل است که شافعي روزي وقت خود گم کرد . به همه مقامها بگرديد و به خرابات برگذشت و به مسجد و مدرسه و بازار بگذشت ، نيافت . و به خانقاهي برگذشت . جمعي صوفيان ديد که نشسته بودند . يکي گفت : وقت را عزيز داريد که وقت بيايد . شافعي روي به خادم کرد و گفت : اينک وقت بازيافتم . بشنو چه مي گويند .

ابوسعيد رحمةالله عليه ، نقل مي کند که شافعي گفت : علم همه عالم در علم من نرسيد ، و علم من در علم صوفيان نرسد ، و علم ايشان در علم يک سخن پير ايشان نرسيد که گفت : الوقت سيف قاطع .

و ربيع گفت : در خواب ديدم پيش از مرگ شافعي که آدمي عليه السلام وفات کرده بودي و خلق مي خواستند که جنازه بيرون آرند .چون بيدار شدم از معبري پرسيد م. گفت : کسي که عالمترين زمانه بود وفات کند که علم خاصيت آدم است که وعلم آدم الاسماء کلها .

پس در آن نزديکي شافعي وفات کرد .

نقل است که وقت وفات وصيت کرد که فلان شخص را بگوييد تا مرا بشويد ، و آن شخص به مصر بود . چون بازآمد با وي گفتند : شافعي چنين وصيتي کرد که فلان بگوييد تا مرا بشويد . گفت : تذکره او بياريد .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 209
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست