responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 207

هارون او را بخواند و گفت : جواب گوي !

گفت : حاجت توراست به من يا مرا به تو ؟

گفت : مرا به تو .

شافعي گفت : پس از تخت فرود آي که جاي علما بلند است .

خليفه او را برتخت نشاند . پس شافعي گفت : اول تو مساله مرا جواب ده تا آنگاه من مساله تو را پاسخ دهم .

هارون گفت : سوال چيست ؟

گفت :آنگه هرگز بر هيچ معصيتي قادر شده اي و از بيم خداي بازايستاده اي؟

گفت : بلي ! به خداي که چنين است .

گفت : من حکم کردم که تو اهل بهشتي .

علما آواز برآوردند ، به چه دليل و حجت .

گفت : به قرآن که حق تعالي مي فرمايد : و هرکه او قصد معصيت کند و بيم خداي او را از آن بازداشت ، بهشت جاي اوست .

همه فرياد برآوردند و گفتند :در حال طفوليت چنين بود ، در شباب چون بود ؟

نقل است که يکبار در ميان درس ده بار برخاست و بنشست . گفتند : چه حال است ؟

گفت : علوي زاده اي بر در بازي مي کند . هربار که در برابر من آيد ، به حرمت او را بر مي خيزم که روا نبود فرزند رسول فراز آيد و برنخيزي .

نقل است که وقتي کسي مالي فرستاد تا بر مجاوران مکه صرف کنند و شافعي آنجا بود . بعضي از آن مال نزديک او بردند .

گفت : خداوند مال چه گفته است ؟

گفت او وصيت کرده است که اين مال بر درويشان متقي دهيد .

شافعي گفت :مرا از اين مال نشايد گرفت . من نه متقي ام .

و نگرفت .

نقل است که وقتي از صنعا به مکه آمد و ده هزار دينار با وي ، گفتند :ضياعي بايد خريد يا گوسفند.

از بيرون مکه خيمه اي بزد و آن زر فروريخت . هرکه مي آمد مشتي به وي مي داد . هنگام نماز پيشين هيچ نماند .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 207
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست