البته بايد توجه داشت امتياز دو ديدگاه فلسفى و عرفانى همانگونه كه اشاره شد
, امتيازى طولى است يعنى اهل عرفان آنچه را در حكمت از جعل , عليت و تشكيك
با برهان براى موجودات مختلف اثبات مى گردد باطل و دروغ نمى پندارند بلكه با
توحيد , تكبير و تقديسى كه نسبت به ذات الهى پيدا مى نمايند به انحصار هستى در
ذات اقدس اله پرداخته ,
خداوند بالا و پستى تويى *** ندانم چه اى هر چه هستى تويى
و براى امور متكثره حقيقتى جز ارائه و ظهور آن حقيقت و واقعيت مطلق نمى يابند
چه اين كه اهل حكمت و فلسفه نيز پس از آن كه با صعود بر پلكان عليت و جعل به
اسماء و صفات ذاتى حق بار يافته و در نهايت به اطلاق و عدم تقيد ذات بارى پى
مى برند , پايان كار فلسفه را كه نظاره بر وجه الهى است مشاهده كرده و با اذعان
به چهره نمادين هستى هاى مقيد به توحيد هستى اعتراف مى نمايند
بهر صورت حكيم و فيلسوف تا زمانى كه به اطلاق ذات بارى و لوازم آن توجه
ننموده و هستى حقيقى را داراى مصاديق متباينه و يا مراتب مشككه مى پندارد
ناگزير عاليترين مرتبه سلسله را ذات واجب شمرده در نتيجه هستى لا بشرط را - كه
اطلاق قيد آن است و از آن به نفس رحمانى و فيض منبسط تعبير مى شود - به عنوان
اولين صادر , به گونه اى كه در برخى از تذييلات خواهد آمد به مصداق ( مع كل شى ء