باشد اعم از آنكه تجرد از قيود ماهوى قيد آن بوده و به عنوان هستى بشرط لا شناخته
شود و يا اين كه مقيد به اطلاق بوده و با عنوان هستى لا بشرط قسمى - نه مقسمى -
معرفى گردد و يا اين كه مقيد به قيود جزيى و امكانى بوده و هستى بشرط شى ء
ناميده شود در همه حالات ياد شده تنها ظهور و نمود هستى مطلق بوده و در نتيجه
در هيچ يك از اين موارد هستى و واقعيت حقيقى نمى باشد و به بيان ديگر در هر
يك از اين موارد هستى مقيد اسم و وصفى از آن هستى و بود مطلق را ارائه مى دهد
و اما در نگاه فلسفى كه واجب در عرض و يا در طول ديگر موجودات حقيقى قرار
داشته و علت از براى كمالات حقيقى و واقعى آنها مى باشد , ذات واجب در سر
سلسله هستى ها قرار گرفته و مجرد از قيود جزيى و امكانى ديگر موجودات شمرده
مى شود يعنى در نگاه فلسفى واجب همان هستى بشرط لا است كه در هستى شناسى عرفانى
به عنوان اولين تعين و ظهور هستى مطلق و اولين اسم از اسامى ذاتى خداوند سبحان
بوده و از آن به دو اعتبار مختلف با دو نام احديت و واحديت ياد مى شود , آگاهى
بر اسم و ظهور بودن احديت و واحديت موجب مى شود تا سر سلسله بودن , وصف ظهور
و نمودى از مظاهر و اسماء الهى شمرده شود و در نتيجه سلسله اى كه در مراتب
تشكيكى به عنوان معاليل و مجعولات ترسيم مى شود , بى آنكه دروغ و كاذب شمرده
شود , بر خلاف آنچه در حكمت متعاليه و يا حكمت مشاء و اشراق معمول است نه به
هستى و مراتب آن بلكه به مراتب