اگر مى خواهى بدانى كه ذرّات عالم همه توحيد گوى حضرت حق مى باشند آيه ﴿و ان من شىء الاّ يسبّح بحمده﴾[2] را يك بار بخوان.
438) چو كردى خويشتن را پنبه كارى
تو هم حلاّج وار اين دم برآرى
پنبه كارى عملى است كه پنبه زن با آلت مخصوص كه كمان باشد پنبه
را مى زند تا زوايد آن بيرون شود و آماده انباشتن در لحاف و تشك
گردد، حلاّجى (ف - م)
هنگامى كه وجود مادّى و مجازى خود را بر هم بزنى و از هم فرو پاشى و
از قيد تعيّنات رهايى يابى، هر آينه تو نيز مى توانى همچون منصور
حلاج «انا الحق» بر زبان آورى و آن زمانى است كه وجود خود را در حق محو و
فانى دانسته و با حق يكى شده باشى.
439) برآور پنبه پندارت از گوش
نداى واحد القهّار بنْيوش
بنيوش ب 423
پندار خيال
اگر پنبه غفلت و فراموشى و خيال را از گوش خود بيرون كنى به تحقيق مى توانى سخن خدا را با گوش دل بشنوى كه: ﴿لمن الملك اليوم للّه الواحد القهّار﴾[3] و
[1] كليات سعدى، محمد على فروغى، چاپ هفتم، 1367، انتشارات امير كبير، ص712.