responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 120

فخلقت الخلق لكى اعرف»[1] بر اساس عشق و محبت است و چون در هر ذرّه اى از عالم نيز اين عشق وجود دارد پس همه عالم حيران و سرگشته محبت و جوياى مبدأ حقيقى خود مى باشند و يك جزء از اجزاء عالم پا از حدّ امكان نمى تواند بيرون گذارد زيرا محبوس قيد تعيّنات است.

«در تنگناى ظلمت هستى چه مانده ام

تا كى چو كرم پيله همه گرد خود تنم

خيزم سر از دريچه عالم برون كنم

باشد كه آفتاب درآيد به روزنم

چون پيش آفتاب شوم محو، ذرّهوار

معذور باشم و ز أنا الشمس دم زنم

چون جمع شد وجود من از جمع و تفرقه

مطلق بود وجود من ار چه معيّنم»[2]

159) تعيّن هر يكى را كرده محبوس

به جزويّت ز كلّى گشته مأيوس

جزويّت ‌ عالم هستى، ماديات

كلى ‌ مبدأ اصلى، ذات حق

تعيّن ‌ معيّن و محدود بودن، عرفا تعيّن يا ماهيّت را به چشم زندان مى نگرند و رهايى از آن را شرط پيوستن به مطلق و استغراق در بحر وجود مى دانند.[3]

تعيّنات و ظواهر مادى هر يك از افراد عالم را محبوس و مقيّد خود ساخته اند و نمى گذارند كه سير در عالم معنى نمايند و بر حقيقت وجودى خود واقف گردند و تمام عالم كه جزوى هستند از مبدأ اصلى كه كلّى است به خودى خود گرفتار و مأيوس از رسيدن به حقيقت اصلى شده اند.

160) تو گويى دائماً در سير و حبسند

كه پيوسته ميان خلع و لبسند


[1] گنجى پنهان بودم دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم.

[2] لاهيجى شرح گلشن راز، ص 126.

[3] گلشن راز (باغ دل)، صص125، 126.

نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 120
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست