نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 120
فخلقت الخلق لكى اعرف»[1] بر اساس عشق و محبت است و چون در هر
ذرّه اى از عالم نيز اين عشق وجود دارد پس همه عالم حيران و سرگشته
محبت و جوياى مبدأ حقيقى خود مى باشند و يك جزء از اجزاء عالم پا از
حدّ امكان نمى تواند بيرون گذارد زيرا محبوس قيد تعيّنات است.
تعيّن معيّن و محدود بودن، عرفا تعيّن يا ماهيّت را به چشم زندان
مى نگرند و رهايى از آن را شرط پيوستن به مطلق و استغراق در بحر وجود
مى دانند.[3]
تعيّنات و ظواهر مادى هر يك از افراد عالم را محبوس و مقيّد خود
ساخته اند و نمى گذارند كه سير در عالم معنى نمايند و بر حقيقت
وجودى خود واقف گردند و تمام عالم كه جزوى هستند از مبدأ اصلى كه كلّى است
به خودى خود گرفتار و مأيوس از رسيدن به حقيقت اصلى شده اند.
160) تو گويى دائماً در سير و حبسند
كه پيوسته ميان خلع و لبسند
[1] گنجى پنهان بودم دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم.