نام کتاب : تاريخ تحليلي اسلام نویسنده : نصیری رضی، محمد جلد : 1 صفحه : 190
صلح در اسلام
هرچند در قرآن و ديگر منابع اسلامى فرمان جهاد و صلح [1] هر دو ديده
مىشود; امّا اسلام، نه صلح و نه جنگ را اصلى هميشگى مىداند. زيربناى
تفكر اسلامى كه بر بازشناسى شخصيت انسانى انسان و گرامىشمردن تكامل، آزادى
و اختيار وى استوار است، نشانمىدهد كه صلح، اصل اولى و قانون ثابت در
اسلام است; بهطورىكه ورود به جنگ و درگيرى، حتى در زمان معصوم (عليه
السلام) ، خلاف قاعده است و براساس ضرورت تحقق مىيابد. به قول شهيد مطهرى
اىبسا جنگها كه مقدمه صلح كاملتر است و اىبسا صلحها كه زمينه را براى
يك جنگ پيروزمندانه، بهتر تهيه مىكند. [2] تأكيد اسلام بر جهاد دفاعى و
مشروط ساختن جهاد ابتدايى و حتى آزاديبخش به موقعيت و شروطى خاص، تأييدى بر
اصل نبودن جنگ در اسلام است.
وقتى مىتوان با صلح، مسالمت، انديشه، اندرز و منطق به هدف
والاى رستگارى آدميان دست يافت، هيچ خردمندى حتى از نفسافتادن يك انسان را
درست نمىشمارد. [3]
زمينههاى آتشبس
در تحليل و بررسى عملكرد زندگى امام مجتبى (عليه السلام) بايد گفت:
اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون، موقعيتى پديد آورد كه صلح، بهعنوان يك
مسأله ضرورى، بر امام (عليه السلام) تحميل شود; بهگونهاىكه هر خردمندى
در آن موقعيت قرار مىگرفت، چارهاى جز مسالمت نداشت.
از نظر سياست خارجى، تركيب جبهه مسلمانان چنان بود كه فرورفتن
در جنگ داخلى دستاوردى جز زيان نداشت; زيرا امپراطورى روم شرقى كه
شكستهايى سخت از اسلام خورده بود، همواره در پى فرصت مىگشت تا ضربهاى بر
اسلام وارد سازد و شكستهاى پيشين خود را جبران كند. صفآرايى سپاه امام
حسن (عليه السلام) و معاويه در مقابل هم مىتوانست فرصت انتقام را در
اختيار روميان قرار دهد. [4]