الاول الملك فخر الدين مسعود (بن) الحسين [1] الشنسبي
ملك فخر الدين مسعود بن حسين، از شش برادر ديگر مهتر بود، و مادر او ترك
[2] بود، و او پادشاه بس بزرگ بود. چون از مادر سلاطين نبود او را بتخت
ممالك غور جاي نداده بودند [3]، بسبب آنچه [4] پنج [5] برادر هم
از پدر و هم از مادر شنسباني بودند، و ملك الجبال محمد كه به غزنين شهادت
يافت، از زن ديگر بود، كه خادمه مادر سلاطين بود، و ملك فخر الدين مسعود از
كنيزك ترك بود، چنانچه تقرير يافت. چون علاء الدين از انتقام اهل غزنين
و خراب كردن قصرهاء بست، كه مقام آل [6] محمود بود فارغ شد، از غور
لشكر مهيا كرد، و بطرف بلاد طخارستان رفت، و در فتح آن بلاد و قلاع، جلادت
بسيار نمود، و امراء غور دران لشكر چندان شجاعت و مبارزت نمودند، كه اگر
رستم دستان حاضر بودي داستان مردي ايشان خواندي، و چون آن بلاد مسلم شد،
ملك فخر الدين مسعود را بتخت باميان بنشاندند و بدو سپردند، و چون ملك فخر
الدين بدان [7] تخت بنشست، اطراف بلاد و ممالك جبال شغنان و طخارستان تا
به دروازه و بلور [8]، و اطراف تركستان تا حد وخش [9] و بدخشان، همه
در ضبط آمد، و ملك فخر الدين را فرزندان شايسته در رسيدند، و چون قماج از
بلخ و يلدوز از هرات، كه بندگان سنجر (ي) بودند، قصد از عاج سلطان غياث
الدين كردند، تا فيروز كوه را ضبط كنند، دولت غياثيه هنوز در اول طلوع بود
[كه] ملك فخر الدين ايشان را مدد كرد، بدان شرط: كه هر چه
[1] راورتي: ملك فخر الدين مسعود بن عز الدين الحسين شنسبي [2] مط: تركيه [3] مط: ندادند. [4] مط: آنكه [5] اصل: شش [6] اصل: آن [7] مط: بران [8] مط: تا بدر كوفه و بلور يا: تا بور بلور- يا: تا بدرواز و بلور. اصل،
تا بدر كور و بلور. راورتي. تا در گون بلور- در كوت دروازه و بلور. بدر
بور بلور. اما صورت متن اقرب بصوابست، چه (دروازه) تاكنون هم به همين نام
در بدخشان موجود است، و بلور و بلورستان هم تا عهد بابر به همين نام معروف
بود كه اكنون نورستان گوييم و پيشتر كافرستان بود. [9] مط: سرحس،
حاشيه مط: وخش. راورتي: وخش، در حاشيه گويد: كه ختن هم خوانده ميشود، ولي
وخش اصح است، كه بقول حدود العالم در ناحيت ما وراء النهر شهري بود آبادان و
بر كرانه و خشاب نهاده (ص 71) چون بعد ازين بدخشان هم درين رديف مذكور است
بنابر اين (سرخس) غلط است، چه اين ناحيت در شمال غرب هرات بود.