از خراسان باشد ايشان را، و هر چه از حد غور باشد ملك فخر الدين را. چون
سلطان غياث الدين را حق تعالي نصرت بخشيد و يلدوز كشته شد و سر يلدوز را
بنزديك عم خود، ملك فخر الدين فرستاد، و لشكر او نزديك رسيده بود، سلطان
غياث الدين در عقب او بيامد، ملك فخر الدين منهزم شد سلطان غياث الدين او
را دريافت و باز گردانيد و به لشكر گاه خود برد، و بتخت بنشاند و غياث
الدين و معز الدين هر دو در پيش تخت او كمر بستند، و بخدمت بايستادند [1]. راويان چنين تقرير كردند: كه ملك فخر الدين در غضب شد، هر دو را
جفا گفت: كه شما (تمسخر ميكنيد، لفظش اين بود، كه شما روسپي بچگان) [2]
بر من ميخنديد رحمة اللّه عليهم [اجمعين]. اين لفظ بجهت آن آورده شد، تا
ناظران و خوانندگان را صفات حميده آن پادشاهان [3] معلوم شود، كه رحم و
شفقت و حرمت و تعظيم عم خود، تا چه اندازه محافظت فرمودهاند [4] و جفاي
او را چه مايه تحمل كردهاند؟ [5] هر دو سلطا (نا) ن چون از بار فارغ
شدند استعداد مراجعت عم خود مهيا گردانيدند، و جمله امراء و بندگان او را
تشريف دادند و بازگردانيدند. ملك فخر الدين بطرف باميان بازگشت، آنجا قوت
تمام گرفت و مدام ملوك غور و سلاطين او را خدمت كردندي، و حالش در پادشاهي
به آخر رسيد، مدتها ملك راند و در گذشت، و او را چند پسر شايسته بود،
سلطان شمس الدين مهتر بود، و ملك تاج الدين زنگي، و ملك حسام الدين علي. حق
تعالي بر همه رحمت كناد، و همه را غريق مغفرت خود گرداناد، بحق محمد و آله
اجمعين.
الثاني [6] السلطان شمس الدين محمد بن مسعود [7]
چون ملك فخر الدين مسعود باميان، برحمت حق پيوست، پسر مهتر او سلطان شمس
الدين محمد بود، او را بر تخت باميان (به) نشاندند، و خواهر سلطان غياث
الدين و معز الدين در حباله او بود، كه لقب او حره جلالي بود
[1] اصل: باستادند [2] روسپي: مخفف روسپيد يعني زن فاحشه و بدكار (فرهنگ نظام). [3] اصل: پادشاه [4] مط: ميفرمودند. [5] مط: تا چه حد تحمل ميكردند. [6] اصل: الثامن. [7] مط: بن مسعود بن الحسين الشنسباني. راورتي: كذا.