روز
جمعه منتصف جمادي الاولي، سنه سبع و ستمائة شهر را بگرفتند، و دولت خاندان
محمد سام منقضي شد و امرائي كه نامزد سر (هاي) كوه بودند بسلامت بماندند [1] و علي شاه و ملك حسام الدين محمد بعلي كاليوان، از دروازه ريگ بست
بيرون رفتند و هر يك بطرفي عزيمت كردند. حسام الدين به كاليوان رفت و علي
شاه بطرف غزنين رفت و سلطان علاء الدين آتسز را بتخت نشاندند، و ملك خان
بهرات مراجعت كرد. سلطان بهاء الدين سام، و برادر و همشيرگان و والده او با
خزاين كه موجود بود، و عمه ايشان، ملكه جلالي دختر غياث الدين محمد سام،
كه در حباله ملك علاء الدين بود، جمله را با تابوت سلطان غياث الدين محمود،
بطرف خراسان بردند، و تابوت محمود را در گازرگاه بهرات (به) نهادند، و
اتباع و عورات و مخدرات و ملكات را بخوارزم نقل كردند، تا بعهد حادثه كفار
چين در خوارزم بودند، به نيكو داشت [2] و اعزاز. روايت چنين كردند [3]: كه چون حادثه مغل ظاهر شد، مادر محمد خوارزمشاه آن هر دو شاهزاده را
در جيحون خوارزم غرق كرد، رحمهما اللّه و عفي عنها. و دو دختر غياث الدين
محمود (تا) بتاريخ اين طبقات، يكي در بخار است و يكي در بلخ در حباله
ملكزاده بلخ پسر الماس حاجب [بود] عليه الرحمة و السلام.
الحادي و العشرون علاء الدين آتسز حسين [4]
سلطان علاء الدين آتسز، پسر سلطان علاء الدين (حسين) جهانسوز بود، (و از
پدر خرد مانده) و در خدمت (هر دو) سلطان غياث الدين و معز الدين بزرگ شده
بود، و پيشتر ملازمت او (بحضرت) غزنين بود بخدمت معز الدين. راوي چنين
روايت كرد [5]: كه وقتي معز الدين را عارضه قولنج افتاد، چنانچه اميد
خلق از حيات او منقطع شد [6]، امراء غور درين كار با هم (در سر) اتفاق
كردند: كه اگر سلطانرا واقعه فوت، باشد
[1] مط: برفتند و هر يكي بطرفي عزيمت كردند و حسام الدين به كاليوان رفت و
علي شاه به غزنين رفت و هر يك بطرفي عزيمت كردند و سلطان علاء الدين [2] مط: در نيكو داشت. [3] مط: و روات چنين نقل كردهاند [4] مط: انسز بن الحسين. راورتي: سلطان علاء الدين اتسز بن سلطان علاء الدين الحسين جهانسوز [5] مط: كند [6] مط: گشت.