و بقلم خود ثبت كرد، و بر پشت قصه بدست داعي داد، رباعي [اينست]: بيت انشاء اللّه غم ز دلت رفته شودوان در گران بهاي تو سفته شود [1] اسپي
كه زمن خواسته عذري نيستبا آن اسپ [2] بسي عذر دگر گفته شود داعي دولت
را اسپي زرده سه ساله فرستاد تنگ بسته. حق تعالي از وي قبول گرداناد! و
اين ملكزاده بعد از حوادث غزنين و غور، بحضرت دهلي افتاد و بخدمت (درگاه)
سلطان سعيد شمس الدنيا و الدين طاب ثراه پيوست (در شهور سنه عشرين و ستمائة
رحمة اللّه عليه) و اكرام و عواطف يافت و در حضرت دهلي برحمت حق پيوست (حق
تعالي سلطان اسلام را در مملكت پاينده دارد، آمين رب العالمين).
الثالث عشر الملك شجاع الدين علي بن حسين [3]
ملك شجاع الدين علي [4] بن حسين، در اول جواني از دنيا نقل كرد، و در
عنفوان شباب حيات او انقراض پذيرفت، و از وي پسري ماند، ملك علاء الدين
ابو علي، و برادران باتفاق در وقت قسمت بلاد غور، ولايت جرماس [5] بدو
مفوض كرده بودند، چون او درگذشت (ولايت جرماس) به پسر او علاء الدين ابو
علي مقرر [6] داشتند، و از ملك الجبال قطب الدين محمد كه بغزنين شهادت
يافته بود، دختري مانده بود بوي دادند. چون آن حره طاب ثراه در حباله او
آمد، حق تعالي ايشان را پسري داد [7] هم حاجي و هم غازي گشت، ملك ضياء
الدين محمد ابو علي، و آن چنان بود: كه ملك علاء الدين ابو علي درگذشت، و
آن پسر بزرگ شد، مادر او را حق تعالي توفيق بخشيد
[1] مط: و ان در گرانمايه بتو سفته شود. [2] مط: با اسپ بسي. [3] در يك نسخه ماخذ مط: الحسن بن الحسين. راورتي: ملك شجاع الدين ابي علي بن الحسين بن سام بن الحسن شنسبي [4] راورتي: ابي علي بن الحسين بن الحسن. زامباوز (2: 460) شجاع الدين علي بن عز الدين حسين بن قطب الدين حسن بن محمد بن عباس بن شيث. [5] مط: حرماس راورتي: جرماس اصل: خرماس؟ در گرشاسپ نامه اسدي جرماس به جيم چنين آمده: بخاقان و جرماس و جنگي قلا- تگركاين سپهبد چكرد از بلا. قراري كه در ذكر علاء الدين آتسز حسين ميآيد، جرماس در غور بود [6] مط: ارزاني [7] مط: بخشيد.