ملك قطب الدين حسن جد سلاطين بزرگ غور بود، امير عادل نيكو عهد و خوبروي
و آثار عدل و مرحمت و احسان و شفقت او بر اهل بلاد غور ظاهر بود و جماعتي
كه تمرد نمودند بقمع و قهر ايشان مشغول گشت [2]، و تعريك مفسدان از
لوازم شمرد [3]، و در بلاد غور چون اصل ايشان از قبايل عرب بود، و پرورش
و نشو و نما در كوه پايها يافته (بودند، استبداد و غلظت) استيلاء و عظمت و
تمرد و گردن كشي در طبيعت و مزاج تمامت قبايل غوريان مركب بود، و مدام
ميان هر دو قبيله خصومت و قتال بودي [4] و هر سال طرفي از اطراف ممالك
(غور) خلاف ظاهر كردندي، و از اداي واجبات اموال قانون امتناع نمودندي و تا
بدين عهد كه آخر دولت سلاطين بود حال آن طوايف هم بدين [5] جمله مشاهده
ميافتاد، وقتي از اوقات در عهد ملك قطب الدين كه جد سلاطين بود، جماعتي
از ساكنان تگاب [6] كه از ولايت و جيرستان بودند عصيان آوردند. ملك قطب
الدين با حشم و امرا (ي غور) بپاي آن كوشك و حصار آن جماعت آمد، و ايشان را
بطاعت خواند، انقياد ننمودند و بقتال مشغول شدند [7]، ناگاه از قضاء
آسماني از طرف عصات تيري از كمان تقدير، بر چشم ملك قطب الدين آمد و هم از
آن زخم چون بر مقتل بود، برحمت حق پيوست، و دران ساعت كه خدم و حشم آن
(زخم) تير مشاهده كردند، جانسپاري و جلادت نمودند، و آن (كوشك و) حصار
بگرفتند، و جمله آن عصات را بقتل رسانيدند، و آن موضع را خراب كردند
[1] مط: قطب الدين الحسن بن محمد بن عباس، در ترجمه راورتي كذا. اما در نسخه پ نيز مانند متن است. در
معجم الانساب زامباور (2: 460) قطب الدين حسن بن محمد (حدود 450 ه) بن
عباس بن شيث بن محمد سوري بن امير بنجي نهاران بن امير پولاد بن شنسب (حدود
250 ه) است. [2] مط: گشتي [3] مط: شمردي [4] مط: و مدام هر قبيله را با قبيله خصومت افتادي و قتال بودي. [5] مط: برين [6] در برخي از نسخ راورتي: لكاب وجيه و فرستان. كه صحيح آن تگاب و
جيرستان است، و تگاب در شمال شرق كابل واقع است و جيرستان اكنون بنام
اجرستان در غرب غزني است، و اصطلاح تگاب تاكنون در كوهساران افغاني بمعني
دره پر آب موجود است، مخصوصا در ولايت ميمنه و جوزجان قديم [7] مط: گشتند.