و
آن وضع [1] دليل است بر خلافت و استادي امير عباس در علم نجوم، و در
عهد او قصرهاي غور مبني شد و كثرت پذيرفت. اما چون خلق از غايت ظلم و تعدي و
جور از وي مرتد گشته بودند، عهد دولت غزنين و تخت سلطنت بسلطان رضي
ابراهيم عليه الرحمه رسيده بود، جماعت اكابر و اشراف و امراء غور مكتوبات
استعانت بجانب غزنين ارسال كردند، بنابر اين التماس سلطان ابراهيم از غزنين
با لشكر بسيار كشش كرد و چون بغور رسيد، تمامت لشكر بخدمت سلطان پيوست [2] و امير عباس را بدست سلطان باز دادند، و سلطان ابراهيم (بن) مسعود
عليه الرحمه امير عباس را بند [3] فرمود، و بغزنين برد، و ممالك به پسر
او امير محمد داد. و السلام علي من اتبع الهدي.
السابع امير محمد بن عباس
چون سلطان ابراهيم (بن) مسعود، امير عباس را بگرفت و بغزنين فرستاد و
ممالك غور بالتماس اشراف و اكابر غور به امير محمد عباس [4] داد، و او
در غايت حسن خلق و نهايت لطف مزاج و بس عادل و گزيده (اخلاق و نيكو) سيرت و
منصف و رحيم و عالم نواز و عادل و ضعيفپرور. و هر (غلظت و) ظلم و عدوان
كه پدرش را بود، بهر صفت [5] ناپسنديده هزار صفت گزيده و معني پاكيزه در
طبيعت امير محمد مركب بود، چون ممالك غور باسم او شد، جمله اشراف و اكابر
ولايت غور، او را منقاد شدند، او بقدر امكان در احياء مراسم خير، و بذل و
عدل و احسان جد و جهد نمودن گرفت، سلاطين غزنين را بطوع و رغبت خدمت ميكرد و
امتثال و انقياد مينمود، و مال معهود [ي] ميفرستاد، تا در عهد او ابواب
راحت (بر خلق) غور مفتوح گشت، و همگنان در آسايش و امن روزگار ميگذرانيدند،
و نعمت و رخص [6] ظاهر گشت، تا نهايت امتداد ملك او رعايا و حشم در
فراغت بودند، تا در گذشت و برحمت حق پيوست (عليه الرحمة و الغفران)
[1] اصل: موضع [2] مط: پيوستند [3] مط: قيد [4] مط: سپرد [5] مط: بعدد هر صفت [6] مط: خصب.