و
از آنجا بزمين آذربيجان رفت، و كافر گرج [1] را بشكست، و آن ممالك در
ضبط او آمد، و با لشكر روم و شام مصاف كرد و منهزم شد و بعاقبت صلح افتاد
ميان او و ميان لشكر شام [2]، و ترني [3] مغل كه ملتان را حصار داده
بود، به نزديك او رفت از پيش چنگيزخان، و اسلام آورد، چند كرت لشكر مغل در
عقب او برفت و فتح او را بود، بعاقبت در شهور سنه ثمان يا سنه تسع و عشرين و
ستمائة، در سرحدهاي آذربيجان بطرف شام و ديار بكر لشكرگاه داشت، لشكر مغل
مغافصة بدو رسيد منهزم شد بموضعي رسيد از ولايت اخلاط و به ديهي منزل كرد،
شحنه ديه او را بشناخت در مصافي كه با شاميان كرده بود، برادران و فرزندان
شحنه را كشته بود. آن شحنه برين وقت، چون بر وي دست يافت او را شهيد كرد، و
ديگر روز به پادشاه شام اعلام دادند تأسف بسيار خورد، و كشنده او را سياست
فرمود. درين حادثه خواهر اتابك فارس بشام افتاد، او را اعزاز كردند و
بپارس باز فرستادند، و دولت خوارزمشاهيان منقرض گشت، و بقاياء ملوك و حشم
ايشان در زمين شام و مصر بودند. رحمة اللّه عليهم اجمعين و ادام الدولة
السلطانية الناصريه و السلام.[1] اصل و پ: كرخ. راورتي: گرج [2] اصل: لشكر شاه [3] كذا. راورتي: تورتي. پ: لشكر شام و ديگر مغل كه ملتان را ... الخ.