ارزلو
شاه [1] قصد جلال الدين منكبرني كرد، سلطان جلال الدين را خبر شد از
خوارزم بيرون آمد، و روي به بيابان شارستان آورد، و از آنجا بطرف مغربي
نيشاپور و بيابان خراسان بكرمان درآمد، و عزيمت غزني كرد. ثقات چنين روايت
كردند: كه در آن بيابان مهتر خضر را عليه السّلام بديد، و او را بشارت ملك
داد، اما با او عهد كرد، كه خون هيچ مسلمان بر دست تو ريخته نشود، و از
آنجا بطرف بلاد نيمروز و بلاد بست و داور [2] آمد و بطرف غزنين رفت، و
ملك خان هرات كه او را امين حاجب نام بود در اول وقايع محمد خرنك [3]
غوري، پيش از جلال الدين به هندوستان آمده بود [4]، و درين وقت چون
سلطان بغزنين آمد، ملك خان هم بدو پيوست، و چنگيزخان قومي از حشم در عقب او
بطرف غزنين بفرستاد و قوتوقونوين [5] كه داماد چنگيزخان بود، بر سر آن
حشم بود. سلطان جلال الدين پيش حشم مغل باز رفت تا حد پروان [6] كفار را
منهزم گردانيد و سه كرت بديشان مصاف كرد، و دران حدود هر سه بار فتح و
نصرت او را بود. چون خبر فتح او به چنگيزخان رسيد، و او بطالقان خراسان بود
چنگيزخان لشكرهاي خود بطرف غزنين آورد، سلطان جلال الدين را طاقت مقاومت
نبود، بطرف پرشور آمد، بر لب آب سند مصاف شد، و جلال الدين بشكست، و خود را
در آب انداخت و منهزم بطرف هندوستان آمد، سلطان سعيد شمس الدنيا و الدين
پيش او كس باز فرستاد، و او عطف كرد، طرف اچه و ملتان رفت، و از آنجا بزمين
كرمان و فارس رفت و اتابك ابو بكر فارس خواهر خود را در حباله او آورد، او
را مهمان داشت[1] كذا در اصل. مورخان اوزلاغ و ارضلاق هم ضبط كردهاند. [2] بالاي داور بخط نوي زمين نوشته شده [3] اصل: خزند. متن ترجمه راورتي: در اول وقايع محمد خرنك غوري را كشته و پيش از جلال الدين ... الخ. پ: خورنك [4] پ: بردند. [5] اصل: قنقو راورتي: فكو، فتكو. پ: فيفونوش. و الصحيح: قوتوقونوين [6] اصل و پ: تا حد برواز كفار را ... جمهور: پروان كه جبل السراج كنوني شمالي كابل است.