بطرف
كرمان رفتند، و با غياث الدين آق سلطان مناقشه و خصومت آغاز شد و او را
طاقت مقاومت آن خطائيان بنود، بطرف عراق بنزديك برادر خود سلطان ركن الدين
رفت، و امير شجاع الدين ابو القاسم را باسم نيابت و كوتوالي در شهر گواشير
(كه) دار الملك كرمان بود بگذاشت، و براق حاجب خطائي با لشكر انبوه بر در
شهر گواشير بنشست و خصومت ميان ايشان قايم شد، و مدت چند گاه بداشت، تا
سلطان جلال الدين منكبرني از زمين سند برامد، از مكران بطرف كرمان رفت، چون
بحوالي آن مملكت رسيد و براق حاجب خطائي را از آمدن سلطان خبر شد، سلطان
را استقبال كرد و شجاع الدين بشهر گواشير رسيد، با او اندك حشمي بود، از
براق حاجب انديشه مند شد، مملكت كرمان بدو داد، و خود بطرف عراق رفت. چون
براق حاجب بر كرمان مستولي شد، آق سلطان را با برادر حاجب خصومت افتاد
بجانب كرمان باز آمد، و بدست براق حاجب شهادت يافت. عليه الرحمة و الغفران.
الرابع عشر سلطان جلال الدين منكبرني بن سلطان محمد
جلال الدين منكبرني پسر مهتر سلطان محمد خوارزمشاه در غايت مبارزت و
شجاعت و كارداني. چون سلطان محمد، غور و غزنين مسلم كرد، و هر دو مملكت بدو
سپرد، دران ممالك نواب او نصب شد، غزنين را بملك كربر [1] داد،
فيروزكوه را به مبارز الدين شيرازي داد، و وزارت را به شهاب الدين الب
سرخسي مفوض فرمود، و كرمان بملك الامراء داد، پر شور [2] و بو بكر پور
بملك اختيار الدين محمد علي خرپوست اضافت فرمود، و چون حادثه چنگيزخان ظاهر
شد، سلطان جلال الدين بخدمت پدر بود چنانچه تحرير يافته است، و چون پدر را
بخوارزم آورد و دفن كرد، برادرش بتخت خوارزم نشسته بود، و او برادر كهتر
بود، و هر دو از يك ديگر خايف بودند، قطب الدين
[1] اصل: كوبز. متن راورتي: كريز. در نسخ راورتي. كزبر، كونر، كبرتر، پ: كريز كه صحيح آن كربر است [2] همين پشاور كنوني.