سلطان محمد عمش اين بيت را بدين جمله جواب نبشت: بيت: اي جان عم! اين غمزده [1] سودا گيرداين پند [2] نه در تو و نه در ما گيرد تا
قبضه شمشير كه آلايد [3] خونتا آتش اقبال كه بالا گيرد؟ هندوخان را
طاقت مقاومت عم نبود، بطرف ممالك غور آمد، و مدد طلبيد، ميسر نشد، بطرف خطا
رفت. جلادت داشت، اما اقبال نداشت بحدود باميان شهادت يافت. رحمة اللّه
عليه.
التاسع علي شاه بن تكش
علي شاه بن تكش كه پادشاهزاده بود بس بزرگ. چون نوبت ملك خوارزم به
برادر او رسيد، او را ملك نيشاپور گردانيد. چون سلاطين غور طاب مراقدهم،
نشاپور فتح كردند، ملك علي شاه با ديگر ملوك خوارزم بعهد بيرون آمد، و
بخدمت سلطان غياث الدين و سلطان معز الدين پيوست. ملك علي شاه را بغزنين
آوردند. چون سلطان محمد دوم كرت بدر نيشاپور آمد، و ملك ضياء الدين را بعهد
بيرون آورد و بغور باز فرستادند، ملك علي شاه را سلاطين غور، بخدمت برادر
او باز فرستادند سلطان محمد تخت صفاهان و عراق بدو داد، مدتي آنجا بود،
ناگاه خوفي و هراسي بدو راه يافت، و از آنجا بطرف غور آمد، و بحضرت
فيروزكوه پيوست و در ان روز تخت فيروز كوه بسلطان غياث الدين محمود شاه بن
محمد سام رسيده بود، سلطان محمد از خوارزم رسولان بنزديك غياث الدين فرستاد
تا علي شاه را بگرفت و قيد كرد، تا عاقبت جماعتي از خدم علي شاه خود را
فدا كردند محمود بن محمد سام را شهيد كردند. چون تخت بفرزندان محمود رسيد،
لشكر خراسان بضبط غور آمد، چنانچه بعد ازين به تقرير پيوندد، و علي شاه را
[1] كذا در اصل و پ. ترجمه راورتي: «اي جان عم! اين جاهطلبي راه جنون ميگيرد». در
نسخ راورتي كلمه غمزده تحريف شده بود، اگر ترجمه راورتي را مدار اعتبار
گردانيم بايد مصراع اول چنين باشد: اي جان عم! اين غم ره سودا گيرد (ر: 55) [2] اصل و پ: بند، مجمع الفصحاء: اين قصه نه در تو الخ. چون در اصل بقرار املاي قديم فرق (بند و پند) نيست بنابران اصل آنرا دريافتن مشكل است. [3] كذا. پ: كه آمد بخون. مجمع الفصحاء: پالايد خون. (براي ضبط صحيح: ر: 55).