از
قيد مخلص كرده بودند. غوريان در روزي كه فيروز كوه را فتح كردند علي شاه
بطرف غزنين رفت و مدتي آنجا بود. بعد از ان محمد خوارزمشاه كسان فرستاد و
علي شاه را وعدها كرد بخير. چندانچه اعتماد نمود از غزنين به لشكر خوارزم
پيوست، و بگرم سير تكناباد [1] آمد، از خوارزم جماعتي نامزد شدند، و در
شهور سنه تسع و ستمائة او را شهيد كردند. رضوان اللّه عليهم اجمعين.
العاشر السلطان علاء الدين محمد بن نكش خوارزمشاه
سلطان علاء الدين محمد را پنج پسر بود: اول پيروز شاه [2] دوم
غوريشانستي [3] و سيوم جلال الدين منكبرني. و چهارم ارزلو شاه [4]،
پنجم آق سلطان. محمد پادشاه بزرگ بود. عالم و شجاع و باذل و عالم نواز و
جهانگير و تازنده هر چه از اوصاف پادشاهان بزرگ عادل جهاندار باشد، حق
تعالي او را همه كرامت كرده بود، او را در عهد حيات پدر قطب الدين لقب كرده
بود، و چون برادر او ملك خان برحمت حق پيوست، پدرش تخت نيشاپور بدو داد و
ملك شرف الدين مسعود حسن را اتابك او فرمود، بعد از مدتها لشكركشي خوارزم
بر وي مقرر گشت، و او از جانب مادر هم پادشاهزاده قفچاق بود مادرش دختر
قدرخان قفچاق بود، و از كودكي آثار جلادت و فرزانگي در ناصيه او لامع و
لايح بود، و بهر مهم كه پدرش بطرف جند و تركستان فرستاد تمامت آن مهم
چنانچه ميبايست، بهتر از آن بكفايت ميرساند، تا چون قضاء اجل سلطان تكش در
رسيد، سلطان محمد بطرف جند و تركستان بود، چون از آن حادثه خبر يافت
بخوارزم آمد، و بر تخت نشست، و در شهور سنه خمس و تسعين و خمسمائه ممالك
پدر را تمام در ضبط آورد، و تخت نيشاپور علي شاه را داد چنانچه تحرير يافته
است، و رسل بحضرت غزنين و غور فرستاد و صلح طلبيد و از لفظ ثقهيي از ثقات
ملك غور شنيدم منك [5] منهاج سراج ام، كه يكي از پيغامها و ملتمسات
سلطان محمد آن بود: كه من بنده محمد تكش التماس مينمايم
[1] كذا در اصل و پ. راورتي: تگين آباد [2] راورتي بقرار نسخ خطي: هيروزشاه بيروز شاه، نيروزشاه پيرشاه، زمباور (2: 316) غياث الدين شير شاه، او پرشاه [3] پ: غوري بشاني [4] اصل: اررلو پ: انولوشاه. نسخ راورتي: اوزلوشاه، ازرلو، اوزولو. مورخان ديگر: اوزلاغ شاه. زمباور: قطب الدين ازرلاق (ازلاكيا) و دو پسر ديگر: يحيي خورشاه، كوجاتگين [5] كذا، باملاي كنوني: منكه.