از
تن جدا كرد، و جمله خلق مصر و شام بر امارت ملك اسد الدين اتفاق كردند، و
او ملك مصر شد و بتخت نشست، و علويان مصر را بي تعرض بگوشهيي بنشاند، و
خطبه همچنان بنام ايشان بود، و خبر اين فتح بشام فرستاد و ممالك مصر را با
سر حدها در ضبط آورد، و مدتي آنجا مقام كرد و درگذشت. و السلام علي من اتبع
الحق. و اللّه اعلم بالصواب.
الخامس سلطان صلاح الدين يوسف بن ايوب.
پادشاه بس بزرگ بود و غزوها و جهاد بسيار كرد، و با قياصره روم و كفار
افرنج قتال كرده و او را اغلب بخشش و نصرت رباني [1] و فتوح آسماني در
همه كارها يار بود و ممالك شام و مصر و قدس و حجاز و يمن همه در ضبط او
آمد. حق تعالي چون خواست، كه دين خود را نصرت كند، و دولت اسلام در آخر
الزمان اعلان يابد، از هر دودمان پادشاهي بنده را برگزيده و ابواب فتح بلاد
كفر را بمفتاح جهاد او گشاده گردانيد، چنانچه در ممالك مشرق سلطان معز
الدين محمد سام شنسباني [2] غوري را به فتوح بلاد تا اقصي چين مخصوص
كرد، و در ممالك مغرب و ديار شام، سلطان صلاح الدين يوسف كردي را بفتوح
ديار مغرب و افرنج مخصوص گردانيد، تا فتوح بسيار بر دست او ظاهر شد، و ملك
مصر از دست علويان مصري كه روس باطنيه قرامطه ايشان بودند، در ضبط خلفاء
ابي العباس باز آورد. و قدس و عكه و فراوان از مملكت روم و فلسطين از دست
كفار افرنج مستخلص گردانيد. حال او چنان بود: كه چون پدر او ملك ايوب بن
شادي برحمت حق پيوست، او بخدمت عم خود ملك اسد الدين بود، چنانچه تقرير
افتاده است در ذكر ما تقدم، و مدام ملازمت خدمت درگاه سلطان نور الدين
كردي، و برجوليت و چابكي و شهامت شهرت تمام يافته بود، و در لعب صولجان و
گوي باختن با سلطان حريف شده بود. يكي از ثقات چنين روايت كرد: كه روزي
سلطان نور الدين گوي ميباخت، گوي ميان او و سلطان افتاد، بقوت و چابكي گوي
از پيش سلطان بيك ضرب چنان ربود، كه از شدت زخم چوگان