و اطراف ممالك نيمروز در ضبط آورد، و مدتي ملك راند و درگذشت و زعم آن ملوك آن بود، كه از آل كيكاوس اند رضي اللّه عنهم اجمعين. ثقات
چنين روايت كردهاند: كه بلاد سجستان را نيمروز از بهر آن گويند: كه تمامي
آن بلاد دريا بود، چون مهتر سليمان را بر فرشي كه باد برد از فارس بكوه
مهتر سليمان كه برابر ملتانست، گذر بران دريا افتاد فرمود: كه از ريگ پر كردند، ديوان نيمروز آن مصلحت تمام كردند، دريا زمين شد، آن زمين نيمروز گشت، و آن ناتمام بماند. و السلام.
الثاني تاج الدين ابو الفتح [1]
ملك تاج الدين ابو الفتح بن طاهر پادشاه بزرگ و عادل بود، چون پدر او
برحمت حق پيوست، بفرمان سلطان سنجر، مملكت نيمروز در ضبط آورد و بساط عدل
بگسترد، و خلق او را مطيع شدند، و آثار خير ازو در شهر و اطراف سجستان
بسيار باقي ماند، و با سلطان سنجر (به) مصاف خطا رفت، و لشكر سجستان با خود
ببرد، و چون مصاف شكسته شد، ملك تاج الدين ابو الفتح گرفتار آمد، چون او
را بدان موضع بردند كه اوردوي خطا بود، تخته بندي بر پاي او نهادند و زنجير
گران در كشيدند، و او را مقيد كردند. ثقات چنين روايت كردند: كه يكي از
مستورات خان خانان (را) بر ملك تاج الدين ابو الفتح نظري در افتاد، و در
خفيه او را عزيز داشت ميكرد و ما يحتاج او بقدر كفاف و زياده ميرسانيد، و
در تيمار داشت او دقيقه مهمل نگذاشت تا هم بسعي آن مستوره ناگاه ملك تاج
الدين ابو الفتح خلاص يافت، و از اوردوي خطا روي بفرار آورد، و آن زنجير و
تخت بند با خود آورده بود بسيستان، و مملكت نيمروز كه از جمال و شهامت او
خالي مانده بود، زيب و زينت گرفت، آن تخت بند و زنجير كه با خود آورده بود،
در پيش مقصوره جامع بفرمود، تا معلق بياويختند، و منهاج سراج كه نويسنده
اين طبقات است در شهور سنه ثلاث و عشر و ستمائة بشهر رسيد، و آن زنجير و
تخت بند در مسجد جامع ديد، هر كه بدان شهر معظم رسيده باشد در نظر آورده
باشد. ملك تاج الدين ابو الفتح پادشاه عالم و فاضل بود، چنين روايت كنند:
[1] راورتي گويد: كه ديگران تاج الدين ابو الفضل ناصر بن طاهر نوشتهاند (480 ه).